برپاکننده راهپیمائی های تاسوعا و عاشورای ۵۷، رئیس شورای انقلاب، بنیانگذار نماز جمعه، نخستین امامجمعه تهران، مبتکر مجلس خبرگان قانون اساسی، نماینده اول مردم تهران در مجلس خبرگان، طراح شوراهای مردمی و در یک کلمه کسی که او را مرد شماره دوی انقلاب می دانستند؛ آیت الله سید محمود علائی طالقانی) است. مردی که بزرگترین خصیصه و ویژگی شخصیتی اش بی باکی و شجاعتش بود اما متاسفانه چهره او برای بسیاری از ما کماکان ناشناخته مانده است. در این مطلب سعی کرده ام خلاصه ای از زندگی انقلابی او را ترسیم کنم و تلاش خواهم کرد تا در مطلب دیگری بیشتر به جنبه های فکری و اندیشه سیاسی او بپردازم:
مرحوم سید ابوالحسن طالقانی ـ پدر مرحوم طالقانی ـ از دانش آموختگان نجف و از علمای صاحب نفوذ تهران بود که با مرحوم مدرس نیز آشنایی داشت. با آنکه ایشان مورد وثوق مردم بودند و وجوهات زیادی به ایشان پرداخت می شد اما عملا از درآمد کار "ساعت سازی" ارتزاق می کرد. سید ابوالحسن طالقانی در قضیه کشف حجاب مجله ای به نام البلاغ را در تهران دایر کرده بود و به این وسیله به اقدامات رضاخان به شدت اعتراض می نمود. مرحوم سید ابوالحسن طالقانی جلساتی هم با حمایت مالی مرحوم حاج عباسقلی بازرگان (پدر مهندس بازرگان) در منزل خود برگزار می کرد که انگیزه اصلی شکل گیری آن، فعالیت مسیونرهای مذهبی بود. در این جلسات از یهودی ها و مسیحی ها و بهائی ها برای بحث و مناظره دعوت می شد اما به تدریج مشکلاتی از طرف حکومت رضاشاه ـ و شخص تیمورتاش ـ برای این جلسات ایجاد شد که نهایتا منجر به تعطیلی آنها شد. مرحوم طالقانی در آن زمان ۱۳ سال داشت و ناظر این بحث ها بود. سیدمحمود در سال ۱۲۸۹ در روستای گلیرد طالقان متولد شده و همراه پدر در سال ۱۳۰۱به تهران ـ محله قنات آباد ـ مهاجرت کرده بود. سیدمحمود چون مقداری از مقدمات را نزد پدر خوانده بود از تهران روانه قم ـ ابتدا مدرسه رضویه و سپس فیضیه ـ می شود و مدت کوتاهی هم به نجف می رود تا تحصیلات حوزوی خود را کامل نماید. در همین دوران تحصیل و در سال ۱۳۱۰ است که پدر در تهران بیمار و بر اثر آن دار فانی را وداع می گوید.
با آنکه آیت الله طالقانی هم از شیخ عبدالکریم حائری و هم از مرحوم اصفهانی اجازه اجتهاد داشتند و نیز از آقای مرعشی و آیت الله قمی صاحب اجازه روایت بودند، در سال ۱۳۱۸ داستان اجتهاد و دروس حوزوی و ... را رها می کنند و از قم به تهران می آیند تا بر اساس مسئولیتی که برای خود می دیدند بیشتر به جوانان نزدیک شوند و با آنها ـ از دانشجو گرفته تا بازاری ـ نشست و برخاست بیشتری داشته باشند. در ابتدای بازگشت به تهران مبادرت به تدریس در مدرسه عالی سپهسالار ـ شهید مطهری فعلی ـ می کنند و ضمنا در همانسال نیز مزدوج می شوند. در آنزمان مدرسه سپهسالار و دانشکده معقول و منقول محل برخورد دو دسته دانشجویان رشته های علوم قدیم و جدید در تهران بود و به همین مناسبت آیت الله طالقانی سعی می کند با ایجاد رابطه نزدیک با جوانان و با روشی مبتنی و متکی بر آیات قرآن پاسخگوی سوالات آنها باشند. آیت الله طالقانی در اوایل سالهای ۱۳۲۰ و به همراه مهندس بازرگان و دکترسحابی کانونی به نام "کانون اسلام" را ـ در خیابان امیریه تهران ـ سازماندهی و از طریق همین کانون است که مجله «دانش آموز» را با محتوای مقالات دینی منتشر می کنند.
نخستین پایگاه آیت الله طالقانی در تهران مسجد ملک ـ نزدیک میدان قزوین ـ بود سپس به مسجد دیگری رفتند و در سال ۱۳۲۷ به مسجد هدایت وارد شدند. تا سی سال پس از این مسجد هدایت به پایگاه مبارزه و مقاومت طالقانی و اطرافیان ایشان تبدیل می شود. پس از تشکیل کانون اسلام، انجمن اسلامی دانشجویان و معلمان و ... به دنبال هم تشکیل می شود و در سال ۱۳۲۹ موسسه ای به نام دانشسرای تعلمیات دینی ـ به هدف تربیت معلمان تعلیمات دینی ـ هم به وسیله دکتر سحابی تأسیس و آیت الله طالقانی در آنجا تدریس تفسیر قرآن را قبول می کنند. در برهه ای که تا سال۱۳۴۰و تشکیل نهضت آزادی با همکاری مهندس بازرگان و دکتر سحابی به طول می انجامد، آیت الله طالقانی به همکاری و حمایت از گروههای مختلف مبارز مثل «جبههی ملی» و «فدائیان اسلام» می پردازد و پس از کودتای ۲۸ مرداد به نهضت مقاومت ملی می پیوندد. در این سالها ضمن افزایش فعالیت ها در مسجد هدایت و برگزاری جلسات تحلیلی و افشاگری علیه رژیم به همراه مرتضی مطهری، مسئولیتهایی نیز از سوی علمای اعلام بر عهده ایشان گذاشته می شود که منجمله آنها مسافرت به مصر به نمایندگی از طرف آیتالله بروجردی و رساندن پیام ایشان به شیخ شلتوت (شیخ دانشگاه الازهر و مفتی مصر)، شرکت در کنگره اسلامی دارالتقریب هم در کراچی (۳۱) و هم در قاهره (۳۸)، ملاقات با جمالعبدالناصر و سفر به بیتالمقدس به منظور شرکت در برنامهی مؤتمر الاسلامی است. شاید بتوان بعضی کارهای خاص و غیر معمول ایشان را از اثرات همین مسافرت ها دانست: اختصاص فطریه برای آواره گان فلسطین (۴۸)، برگزاری مجلس جشن برای به استقلال رسیدن کشور الجزایر، برگزاری مجلس ترحیم برای فوت جمال عبدالناصر (۴۹) و صدور اطلاعیه برای فوت حواری گاردین رئیس جمهور وقت الجزایر. آیت الله طالقانی فعالیت های خاص دیگری چون حمایت از ارتش در قضیه سرکوب جریان پیشه وری، شرکت و سخنرانی در مجلس ختم تختی، خوشرویی و مباحثه با مارکسیست ها و سایر مخالفان، دعوت از سخنرانان غیرروحانی و ... انجام می داد که مانند موارد پیشین، معمولا از همطرازان آیت الله طالقانی سر نمی زد. رفتار آیت الله طالقانی به قدری با مخالفانی مطلوب بود که گاهی گفته می شد: « ... مثل اینکه سیدمحمود جذب آنها شده است»! آیت الله کمونیست، آیت الله سرخ و تهمت هایی از این قبیل هم تنها به خاطر همین روحیات متفاوت نثار آیت الله طالقانی می شد.
سوابق زندان: اولین سابقه زندان آیت الله طالقانی به خاطر کشیده ای بود که ایشان در چهارراه گلوبندک به یک مأمور دولتی به خاطر کشیدن چادر از سر یک زن مججبه ـ یا بی حرمتی و درخواست مجوز عمامه ـ می نوازند و به شش ماه حبس محکوم می شوند (۱۳۱۸). در آن زمان شمار زیادی از افراد توده ای و مارکسیست در زندان حضور داشتند و این باعث آشنایی و بحث میان ایشان و مارکسیستها در اوان دوران حبس می شود. پس از جریانات کودتای ۲۸ مرداد، مرحوم طالقانی به مبارزات خود ادامه داد تا اینکه ساواک، ایشان را به جرم مخفی کردن نواب صفوی در خانهاش، دستگیر و بار دیگر به زندان افکند. (نواب و دوستانش پس از ترور حسین علاء برای مدتی در منزل آیتالله طالقانی پنهان شده بودند.) آیت الله طالقانی به دنبال مبارزات و فعالیتهای سیاسی خود در سال ۱۳۴۱ همراه دیگر اعضاء نهضت آزادی برای مدتی به زندان رفت و بعدها و در جریان قیام پانزده خرداد انتشار اعلامیههای ایشان ـ معروف به «دیکتاتور خون می ریزد!» ـ باعث شد که مجددا دستگیر و اینبار به ده سال زندان محکوم شوند. در همین دوران زندان بود که آیت الله طالقانی تفسیر «پرتوی از قرآن» را نوشت. طالقانی پس از گذشت پنج سال از مدت محکومیت در روز نهم آبان سال ۱۳۴۶ به واسطه فشارهای داخلی و خارجی بر رژیم شاه و به فرمان عفو عمومی از زندان قصر آزاد شد اما دست از مبارزه نکشید و در آستانه سال ۱۳۵۰ همزمان با برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بار دیگر دستگیر و به جرم حمایت از مردم فلسطین! مدت سه سال در زابل و ۱۸ماه در بافت کرمان در بدترین شرایط به حالت تبعید به سر برد. در سال ۱۳۵۴ نیز به خاطر لو رفتن فعالیت های سیاسی شان توسط بعضی از اعضاء سازمان مجاهدین خلق، مجددا گرفتار ساواک شده و اینبار نیز به ۱۰ سال زندان محکوم می شوند اما در اوج روزهای انقلاب و در هشتم آبانماه سال ۱۳۵۷ به همراه آیت الله منتظری برای همیشه از زندان های شاه خلاصی می یابند.
آیت الله سید محمود علائی (طالقانی) در فاصله کمی از پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که بیشتر از ۶۸ سال از عمرشان نمی گذشت در بامداد نوزدهم شهریور ۱۳۵۸ دار فانی را وداع گفت و آیت الله خمینی در پیامی که به مناسبت درگذشت وی فرستاد چنین گفت: «... او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده، مرگ او زودرس بود و عمر او بابرکت ...»