مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.
مرد قبول کرد، در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .
باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت.
دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.
گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .
جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما.........گاو دم نداشت!!!!
زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود.
برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی
در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد :
شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است .
بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی ، و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند :
پایش ( مونیتورینگ ) خط بسته بندی با اشعه ایکس
بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ، دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولیشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز گردید . سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند .
نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :
تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی
Always look for simple solutions
ازدواج کردن و آغاز زندگی مشترک با کسی که میگویند نیمه دیگر ماست، غیر از شیرینیها و لذاتی که دارد، با سختیهایی هم همراه است. | |
ازدواج کردن و آغاز زندگی مشترک با کسی که میگویند نیمه دیگر ماست، غیر از شیرینیها و لذاتی که دارد، با سختیهایی هم همراه است.اینکه مجبور باشی با افراد جدید و فرهنگ و آداب و رسوم متفاوت کنار بیایی و همه سلیقهها را تامین کنی، فقط به زبان آسان است.به گفته کارشناسان، بیشتر مشکلات بین زوجهای جوان هم در نخستین سالهای اول زندگی مشترک بر سر همین اختلاف سلیقههاست. این نوشتار به شما کمک میکند چگونه با خانواده و همسر خود کنار بیایید و یک عروس یا داماد نمونه شوید. ابتدا این چند نکته کلیدی را مرور کنید: نکته نخست؛ خانواده همسر شما بخش مهمی از زندگی اوست. به همین دلیل، پس از ازدواج، آنها بخش مهمی از زندگی شما هم شدهاند یا میشوند. نکته دوم؛ هیچ فردی هیچ وقت نمیگوید که ایجاد تعادل میان خواستههای دیگران و خواستهها و نیازهای خودتان کاری ساده است. این نکته بهطور خاص در مورد خواستههای خانوادهای جدید که باید با آنها زندگی کنیم صادق است. نکته سوم؛ بدانیم که ایجاد توازن و تعادل در خانواده کاری است ممکن و شدنی؛ این کار آنقدر ارزش دارد که برای ایجادش هر تلاشی کنیم، جایز و خوشایند است. اما برای داشتن زندگی مشترکی با آرامش و روابطی سالم، خوب است که نکاتی ساده را رعایت کنیم تا با خانواده همسر خود نیز رابطهای مسالمتآمیز داشته باشیم. در قدم نخست، همیشه و در همه حال به یاد داشته باشید که شما و همسرتان قدرتمندتر از آن هستید که فکر میکنید، شما افرادی بالغ هستید که میتوانید برای دید و بازدیدها، تعطیلات، جشنها و مهمانیهای خودتان تصمیم درست بگیرید و براساس آن عمل کنید. در کنار همسرتان باشید این قانون اصلی و کلیدی داشتن رابطهای خوب است. هیچوقت همسر خود را در شرایطی قرار ندهید که او مجبور به انتخاب میان شما و خانوادهاش شود. بدانید که اگر اینچنین شرایطی ایجاد شود، همسر خود را در دوراهی سختی قرار دادهاید. به جای این کار سعی کنید متوجه روابط میان همسر با پدر و مادر، خواهرها و برادرها و پدربزرگ و مادربزرگش باشید و بسیار بهتر و مناسبتر است که سعی کنید از این روابط حمایت کنید. حتی اگر همسر شما پدر و مادری غیرقابل انعطاف دارد، باز هم آنها پدر و مادرش هستند. پس این روابط را درک کرده و به بهترین شکل عمل کنید. حد و مرزی برای خود تعیین کنید برنامهریزی برای مسائل مهم زندگی را با همراهی همسر خود انجام دهید. به عنوان یک تیم و گروه خانوادگی ارزشهای خانواده خود را مشخص کنید. سپس این قوانین و ارزشها را به خانواده همسر و خانواده خودتان نیز بگویید و از آنها هم مشورت بخواهید؛ به این ترتیب آنها هم به این ارزشها احترام میگذارند. مرزها و محدودیتها را در عمل اجرا کنید محدودیتهایی که در خانواده خود دارید به خانواده همسرتان نیز بگویید و این محدودیتها و دلایلتان را برای آنها تبیین کنید. مستقیم رابطه برقرار کنید هر زمانی که ممکن است سعی کنید به صورت مستقیم با خانواده همسرتان صحبت کنید، نه اینکه شخص سومی از طرف شما مسائل و مطالب را بیان کند. به عنوان مثال هیچ وقت از همسر خود نخواهید با خواهرش در مورد کاری که شما را ناراحت کرده صحبت کند و به جای این کار خودتان بهطور مستقیم با خواهر او صحبت کنید. البته در تمام اینگونه صحبتها باید آرامش و احترام در رفتار و گفتار شما مشاهده شود به این ترتیب همیشه جایگاه و شأن مناسبی خواهید داشت.هر زمانی که مسالهای موجب ناراحتی شما شد، بدون اتلاف وقت و فکر کردن بیش از حد در مورد آن، موضوع را مطرح کنید. گاهی این مسائل مشکلاتی واقعی هستند و گاهی تنها یک سوءتفاهم. پس بهتر است هر چه سریعتر این مسائل مطرح شده و سوءتفاهمات حل شوند. خودتان را بشناسید شاید خود ما بیش از همه نیاز داشته باشیم خودمان، افکار و روحیاتمان را بشناسیم چرا که این تنها راه رسیدن به اهداف و انجام موفق برنامههایمان در مسیر زندگی است. یاد بگیرید، آرامش خود را حفظ کنید سعی کنید که در شرایط گوناگون با آرامش رفتار کنید. حتی زمانی که عصبانی میشوید باز هم با خونسردی رفتار کنید. مهربان باشید همیشه سعی کنید کلمات و نکاتی زیبا و خوب بیان کنید. این نکته آنچنان اهمیتی دارد که باید گفت اگر زمانی نمیتوانستید سخن خوبی بگویید، بهتر است ساکت بوده و فقط لبخند بزنید. عاقل و بالغ باشید والدین شما عاشق شما هستند و این طبیعی است. اما والدین همسر شما اینگونه نخواهند بود. بهتر است این واقعیت را بپذیرید که خانواده همسر شما با والدین خودتان تفاوت دارند و از همان قوانین و شیوهها استفاده نمیکنند.پس یاد بگیرید و سعی کنید در این مورد متفاوت فکر کنید. هیچ بهتری و بدتری در کار نیست، فقط تفاوت روابط است. پس یاد بگیرید که از دید آنها نیز به مسائل و اتفاقات نگاه کنید و حتی اگر با آنها موافق نیستید مثل یک آدم بالغ و رشد یافته عمل کنید. لبخند همسرتان را بیشتر ببینید و خودتان هم از زندگی بیشتر لذت ببرید. نظر شما چیست؟ |
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت،
خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
در حال مستاصل شد ....
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی...
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم
غلط زیادی که جریمه ندارد.
احمد شاملو