چگونه عمر خود را 10% افزایش دهیم:
این یک راز نیست،
فقط کافی است به آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو توجه کنیم!
آنها میگویند:
1- هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.
2- در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.
3- هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.
4- چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.
5-هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزینها کولر را خاموش نمایید.
6- غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بریزید.
7- با حیوانات خانگی تعامل مثبت داشته باشید. آنها ممکن است از خیلی از انسانها سالمتر و تمیزتر باشند. عوامل مشترک زیاد آنها با انسانها میتواند به شکل واکسن در بدن عمل کند.
8- هنگام غذا بین هرلقمه حداقل 1 دقیقه فاصله بگذارید و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشیدنی ننوشید.
9- هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنید تا هوا بصورت باد وارد مجاری تنفسی نگردد.
10- لوازم آرایشی را بیشتر از 5 ساعت برروی پوست خود باقی نگذارید. سلولهای پوستی نیاز به تعرق و تنفس دارند. درمنزل نیز تا حد امکان از لباسهای گشاد ، راحت و باز استفاده نمایید.
11- موهای خود را بیش از یکبار در شبانه روز شانه نکنید.مراقب ورود شوره سر (حتی بصورت نامرئی) به چشمها و مجرای تنفسی خود باشید.
12- هنگام دویدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهدارید.هنگام نشستن و خوابیدن برعکس سر خود را پایین نگهدارید.
13- توجه بیش از حد به وزن، سودمند نیست. بدن انسان قادر است بصورت خودکار میزان ورودی، جذب و میزان دفع را تنظیم نماید و اشتهای طبیعی نیز متناسب با آن میباشد. هرچه قدر دوست دارید بخورید.
14- اگر نیاز مالی ندارید، لازم نیست روزی 8 ساعت کار کنید. بهترین تعداد ساعات کاری بین 5 الی 6 ساعت میباشد.
16- هرگز پشت مانیتور (های قدیمی) که روشن هستند قرار نگیرید. ضرر آنها از خیلی از دستگاههای عکسبرداری بیشتر است.
17- ورزش و تحرک در ابتدای صبح نه تنها سودمند نیست بلکه خطرناک نیز هست. سعی کنید آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بیداری و یا عصر انجام دهید.
18- توجه بیش از حد به امور سیاسی، ورزشی و اقتصادی برای سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امکان تسلط بر کنترل آنها، باعث اختلالات روانی میگردد.
19- معجزه جواهر آلات برای خانمها را فراموش نکنید. حتی اگر صرفا به دیدن آنها باشد.
20- هیچگاه به پهلو نخوابید. سعی کنید در جهت عمود بر محور مغناطیسی زمین بخوابید.
کشیش سوار هواپیما شد. کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او میرفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند؛ میرفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد. در جای خویش قرار گرفت. اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمیرسید. مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی شروع خواهد شد.
هواپیما از زمین برخاست. اندکی بعد، کمربندها را مسافران گشودند تا کمی بیاسایند. پاسی گذشت. همه به گفتگو مشغول؛ کشیش در دریای اندیشه غوطهور که در جمع بعد چهها باید گفت و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد: "کمربندها را ببندید!" همه با اکراه کمربندها را بستند؛ امّا زیاد موضوع را جدّی نگرفتند. اندکی بعد، صدای ظریفی از بلندگو به گوش رسید، "از نوشابه دادن فعلاً معذوریم؛ طوفان در پیش است."
موجی از نگرانی به دلها راه یافت، امّا همانجا جا خوش کرد و در چهرهها اثری ظاهر نشد، گویی همه میکوشیدند خود را آرام نشان دهند. باز هم کمی گذشت و صدای ظریف دیگربار بلند شد، "با پوزش فعلاً غذا داده نمیشود؛ طوفان در راه است و شدّت دارد." نگرانی، چون دریایی که بادی سهمگین به آن یورش برده باشد، از درون دلها به چهرهها راه یافت و آثارش اندک اندک نمایان شد.
طوفان شروع شد؛ صاعقه درخشید، نعرهء رعد برخاست و صدای موتورهای هواپیما را در غرّش خود محو و نابود ساخت؛ کشیش نیک نگریست؛ بعضی دستها به دعا برداشته شد؛ امّا سکوتی مرگبار بر تمام هواپیما سایه افکنده بود؛ طولی نکشید که هواپیما همانند چوبپنبه بر روی دریایی خروشان بالا رفت و دیگربار فرود افتاد، گویی هماکنون به زمین برخورد میکند و از هم متلاشی میگردد. کشیش نیز نگران شد؛ اضطراب به جانش چنگ انداخت؛ از آن همه که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند؛ گویی حبابی بود که به نوک خارک ترکیده بود؛ پنداری خود کشیش هم به آنچه که میخواست بگوید ایمانی نداشت. سعی کرد اضطراب را از خود برهاند؛ امّا سودی نداشت. همه آشفته بودند و نگران رسیدن به مقصد و از خویش پرسان که آیا از این سفر جان به سلامت به در خواهند برد.
نگاهی به دیگران انداخت؛ نبود کسی که نگران نباشد و به گونهای دست به دامن خدا نشده باشد. ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال؛ آرام و بیصدا نشسته بود و کتابش را میخواند؛ یک پایش را جمع کرده، زیر خود قرار داده بود. ابداً اضطراب در دنیای او راه نداشت؛ آرام و آسودهخاطر نشسته بود. گاهی چشمانش را میبست، و سپس میگشود و دیگربار به خواندن ادامه میداد. پاهایش را دراز کرد، اندکی خود را کش و قوس داد، گویی میخواهد خستگی سفر را از تن براند؛ دیگربار به خواندن کتاب پرداخت؛ آرامشی زیبا چهرهاش را در خود فرو برده بود.
هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه می کرد، گویی طوفان مشتهای گره کردهء خود را به بدنهء هواپیما میکوفت، یا میخواست مسافران را که مشتاق زمین سفت و محکمی در زیر پای بودند، بترساند. هواپیما را چون توپی به بالا پرتاب میکرد و دیگربار فرود میآورد. امّا این همه در آن دخترک خردسال هیچ تأثیری نداشت، گویی در گهواره نشسته و آرام تکان میخورد و در آن آرامش بیمانند به خواندن کتابش ادامه میداد.
کشیش ابداً نمی توانست باور کند؛ در جایی که هیچیک از بزرگسالان از امواج ترس در امان نبود، او چگونه میتوانست چنین ساکن و خاموش بماند و آرامش خویش حفظ کند. بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد، به مقصد رسید، فرود آمد. مسافران، گویی با فرار از هواپیما از طوفان میگریزند، شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا کشیش همچنان بر جای خویش نشست. او میخواست راز این آرامش را بداند. همه رفتند؛ او ماند و دخترک. کشیش به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و هواپیما که چون توپی روی امواج حرکت میکرد. سپس از آرامش او پرسید و سببش؛ سؤال کرد که چرا هراس را در دلش راهی نبود آنگاه که همه هراسان بودند.
دخترک به سادگی جواب داد، "چون پدرم خلبان بود؛ او داشت مرا به خانه میبرد؛ اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند؛ ما عازم خانه بودیم؛ پدرم مراقب بود؛ او خلبان ماهری است." گویی آب سردی بود بر بدن کشیش؛ سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن؛ این است راز آرامش و فراغت از اضطراب!
بسا از اوقات انواع طوفانها ما را احاطه میکند و به مبارزه میطلبد. طوفانهای ذهنی، مالی، خانگی، و بسیاری انواع دیگر که آسمان زندگی ما را تیره و تار میسازد و هواپیمای حیات ما را دستخوش حرکات غیر ارادی میسازد، آنچنان که هیچ اراده ای از خود نداریم و نمیتوانیم کوچکترین تغییری در جهت حرکت طوفانها بدهیم. همه اینگونه اوقات را تجربه کردهایم؛ بیایید صادق باشیم و صادقانه اعتراف کنیم که در این مواقع روی زمین سفت و محکم بودن به مراتب آسانتر از آن است که روی هوا، در پهنهء آسمان تیره و تار، به این سوی و آن سوی پرتاب شویم.
امّا، به خاطر داشته باشیم، که پدر ما که در آسمان است، خلبانی هواپیما را به عهده دارد و با دستهای آزموده و ماهر خویش آن را در پهنهء بیکران زندگی هدایت میکند. او ما را به منزل خواهد رساند؛ او مقصد ما را نیک می داند و هواپیمای زندگی ما را از طوفانها خواهد رهانید و به سرمنزل مقصود خواهد رساند. نگران نباشید.
علی اکبر دهخدا
لخته خون-سکته چهارمین نشانه سکته نیز مشخص شد: زبان
هیچ گاه این سه حرف را فراموش نکنید: لحد نشانه های سکته: جین در جشن کباب پزی سکندری خورد و به زمین افتاد. اما به دوستانش که پیشنهاد کردند به اورژانس زنگ بزنند گفت حالش خوب است و فقط به خاطر اینکه به کفشهای جدیدش عادت ندارد پایش به سنگفرش گیر کرده.آنها به او کمک کردند تا بلند شده و یک بشقاب غذای دیگر برای خود بکشد. جین با اینکه کمی هول شده بود ولی تا آخر آن بعدازظهر خود را سرگرم کرد. همان شب همسر جین تماس گرفت و به همه اطلاع داد که جین را به بیمارستان منتقل کرده اند و وی ساعت 6 بعد ازظهر فوت کرده است. او در جشن دچار حمله شده بودو اگر اطرافیانش نشانه های حمله را تشخیص داده بودند شاید جین اکنون با ما بود. گاهی حمله منجر به فوت افراد نمی شود اما آنها در شرایطی بدتر از مرگ مجبور به ادامه زندگی می شوند. خواندن این متن تنها یک دقیقه از زمان شما را خواهد گرفت... یک متخصص اعصاب اعلام کرده است که اگر شخصی را که دچار حمله شده در 3 ساعت به بیمارستان منتقل کنند می توان عوارض ناشی از حمله را به طور کامل از بین برد. بله به طور کامل!! وی می گوید روش شناسایی حمله و رساندن بیمار به درمانهای پزشکی در کمتر از 3 ساعت به شناسایی علایم آن بستگی دارد: شناسایی علایم سکته: در برخی موارد شناسایی علایم سکته کار بسیار سختی است. متاسفانه نا آگاهی افراد می تواند منجر به فاجعه ای جبران ناپذیر شود. سکته می تواند باعث مرگ یا آسیب مغزی فرد گردد و این در حالیست که اطرافیان شخص حتی متوجه علایم سکته نشده اند. پزشکان اعلام کرده اند که اطرافیان قربانی می توانند تنها با پرسیدن سه سوال ساده متوجه علایم سکته شوند ل: از شخص بخواهید تا لبخند بزند. ح: از شخص بخواهید که حرف بزند یا یک جمله ساده را به درستی ادا کند.( مثلا: امروز هوا آفتابی است) د: از وی بخواهید هر دو دستش را بلند کند. اگر فرد در انجام هر کدام از موارد زیر مشکل داشت ، در اسرع وقت با اورژانس تماس گرفته و علایم را برای امدادگران توضیح دهید. و اما نشانه دیگری از سکته: از وی بخواهید زبان خود را بیرون بیاورد. اگر زبان وی به راست یا چپ متمایل شده بود، بدانید که شخص دچار حمله شده است. یک متخصص قلب می گوید اگر هر کس این مطلب را دریافت می کند آن را به 10 نفر دیگر بفرستد می توان امیدوار بود که حداقل جان یک انسان نجات یابد. من سهم خود را انجام دادم. شما چطور؟ |