خوشا
صدم غم هست، اما همدمی نیست
وگریک همدمم باشد،غمی نیست
هزاران رازم اندر سینه پژمرد
دریغا و دریغا ، محرمی نیست
خمار آلودم، اما ساغری نه ،
سراپا ریشم ، ا ما مرهمی نیست
گنه ناکرده بادافره کشیدن
خدا داند که این درد کمی نیست
سیه چالی نصیبم شد چو بیژن
چه گویم، با که گویم، رستمی نیست
بمیر ای خشک لب در تشنه کامی
که این ابر سترون را نمی نیست
نصیحت نا پذیر و حرف نشنو
دلی دارم ; که بی محنت دمی نیست
خوشا بی دردی و شوریده رنگی
که گویا خوشتر از آن عالمی نیست
کم است «امید» اگر صد بار گویم
صدم غم هست، اما همدمی نیست
مهدی اخوان ثالث
زندان «ز» اسفند1332
بی سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند
بلکه کسانی هستند که نمی توانند بیاموزند،
آموخته های کهنه رادور بریزند ،ودوباره بیاموزند.
The illiterates of The 21st century are not those who can't write and read
but those who are not able to learn, get rid of old learnings, and learn again
Alvin Toffler
بزرگترین افسوس آدمی این است که حس می کند می خواهد اما نمی تواند
و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما نخواست
The greatest human regret is when he feels he wants and he can't and remembers when he could and didn't wan't
زندگی مثل چای است
گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با یک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان هاى جوراجور، از پلاستیکى و بلور و کریستال گرفته تا سفالى و چینى و کاغذى (یکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت چاى ریختن براى خودشان را بکشند.
پس از آن که تمام دانشجویان قدیمى استاد براى خودشان چاى ریختند و صحبت ها از سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشید، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قیمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قیمت، داخل سینى برجاى مانده اند. شما هر کدام بهترین چیزها را براى خودتان می خواهید و این از نظر شما امرى کاملاً طبیعى است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همین است. مطمئن باشید که فنجان به خودى خود تاثیرى بر کیفیت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد یک فنجان گران قیمت و لوکس ممکن است کیفیت چایى که در آن است را از دید ما پنهان کند.
چیزى که همه شما واقعاً مى خواستید یک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترین فنجان ها رفتید و سپس به فنجان هاى یکدیگر نگاه مى کردید. زندگى هم مثل همین چاى است. کار، خانه، ماشین، پول، موقعیت اجتماعى و .... در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجانی که ما داشته باشیم، نه کیفیت چاى را مشخص می کند و نه آن را تغییر می دهد. امّا ما گاهى با صرفاً تمرکز بر روى فنجان، از چایى که خداوند براى ما در طبیعت فراهم کرده است لذت نمی بریم.
خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان را. از چایتان لذت ببرید. خوشحال بودن البته به معنى این که همه چیز عالى و کامل است نیست. بلکه بدین معنى است که شما تصمیم گرفته اید آن سوى عیب و نقص ها را هم ببینید. در آرامش زندگى کنید، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد.
گلسرخی در دادگاه نظامی خود و دوست هم رزمش " دانشیان " اینگونه دفاع می کند
به نام نامی مردم
من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آن را قبول ندارم ، از خود دفاع نمی کنم . هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود می بالم، چرا که هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیک ترم و هر چه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است ، حتی اگر مرا به گور بسپارید که خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند.
زندگی امام حسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلق های محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می شویم . او در اقلیت بود و یزید بارگاه و قشون و حکومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد. هر چند که یزید گوشه ای از تار یخ را اشغال کرد، ولی آن چه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید. آن چه را که خلق ها تکرار کردند و می کنند راه حسین است.
وقتی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یکدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند.
محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواک را برانگیخت آنها به تکاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ کنند به آنها که با شکیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد که از شاه تقاضای عفو کنند، اما آنها فقط پوزخند زدند ساواک وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد که "دامون" پسرش را قبل از تیرباران ببیند. اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود که همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد می کشید او می دانست که دامون نقطه ضعف اوست و دامون می تواند او را به زندگی امیدوار کند زندگی که او می خواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل کند آری برای او مرگ یک وظیفه بود وقتی از او تقاضای ندامت نامه می کنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او می گوید : هیچ کس از زندگی در کنار زن و فرزند گریزان نیست من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را که انتخاب کرده ایم باید به پایان ببریم مرگ ما حیات ابدی است ما می رویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم کمر مبارزان را خرد نکرده ام ؟
در سحرگاه 29 بهمن وقتی او را به چوبه اعدام بستند هنوز لبخند می زند و می خواهد که چشمانش را نبندند چون می خواست با دیدن خورشید به سرای باقی بشتابد .
او در وصیت نامه اش می نویسد :
من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست . من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم می کنم. و شما آقایان فاشیست ها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه می فرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمی خیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در 28 مرداد سیاه ، به خلق ایران ، توسط آمریکا تحمیل شده، در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم کشیده ایران واژگون خواهد شد.
قتل گلسرخی موج عظیمی در شعر سیاسی ایجاد کرد و اشعار فراوانی در ستایش و سوگش سروده شد که نمونه ای از آن را می خوانیم :
?شکاف?
زاده شدن
برنیزهء تاریک
همچون میلادِ گشادهء زخمی ..
سِفْرِ یگانهء فرصت را
سراسر
در سلسله پیمودن.
برشعلهء خویش
سوختن
تاجرقهء واپسین،
برشعلهء حرمتی
که درخاکِ راهش
یافته اند
بردگان
این چنین اند.
این چنین سرخ و لوند
برخار بوتهء خون
شکفتن
وینچنین گردن فراز
برتازیانه زارِ تحقیر
گذشتن
وراه را تاغایتِ نفرت
بریدن.-
آه ،ازکه سخن می گویم؟
ما بی چرا زندگانیم
آنان به چرا مرگِ خود آگاه هان اند.
شعر: احمد شاملو
روحش شاد، یادش گرامی
فرانسه نخستین کشور توریستی جهان میباشد که در سال در سال 2006، 79٫1 میلیون نفر گردشگر به فرانسه سفر کرده اند و این تعداد بیشترین در میان کشورهای جهان بوده است. درآمد فرانسه از این تعداد گردشگر برابر 46٫3 میلیارد دلار بوده است.
هر ساله 12 میلیون نفر فقط برای بازدید از موزه و کاخ لوور(The Louvre Museum)، موزه اورسی(Musée d’Orsay) و کاخ ورسای(Palace of Versailles) به پاریس میآیند در حدود 3900 موزه، دهها میلیون نفر را در سال به خود جذب میکند.6/5 میلیون نفر سالانه از برج ایفل(Eiffel Tower) دیدن میکنند.