عشق ورزیدن

از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی طولانی داشتند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جابماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسرکه در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود بزودی برمی گردیم چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.

رابطه دست دادن و شخصیت

حتماً از تاثیر اولین برخورد در طرف مقابل آگاه هستید. فکر می کنید اولین چیزی که به طرف مقابلتان نشان می دهد کـه چـه نـوع آدمـی هسـتـیـد چیـسـت؟ بــله، نـحوه دست دادنتان...

سـعی کنـیـد هـمیـشه سـفـت و مـحکم دست بدهید، این باعث میشـود کـه در اولین برخورد تاثیر خوبی بگذارید. بعد از بـررسـی و دقــت زیاد روی این موضوع، دست دادن را به پنج گروه تقسیم بندی کرده اند که هر کدام نشاندهنده ی نوعی شخصیت است.

دست دادن با دست های خیس مسلماً دست دادن های زننده و تنفر آور انواع بسیاری دارد، اما دست دادن با دستهای خیس بدترین آنهاست. حتماً توجه داشته باشید که قبل از دست دادن با کسی دست های خود را کاملاً خشک کرده و آنها را از عرق پاک کنید.

در اینجا به دو نکته برای چگونگی خشک نگاه داشتن دست هایتان اشاره می شود:

 ۱-  قبل از رفتن سر قرارهای مهم یا مصاحبه های کاری دست هایتان را خوب شسته و بعد خشک کنید. دقت کنید که تا موقع دست دادن با فرد مزبور از بستن دست هایتان جلوگیری کنید. چون باعث گرم شدن دست ها و نتیجتاً عرق کردن آنها می شود.

۲- دستان خود را قبل از دست دادن خشک کنید. همیشه دستمالی برای این کار با خود همراه داشته باشید.

دست دادن شل و ول دست دادن شل و ول نشاندهنده ی ضعف، نداشتن اعتماد به نفس، نداشتن علاقه و ثبات است. مسلماً این خصوصیات متضاد قدرت و استحکام است که ویژگی افراد محترم و موفق است. توصیه می شود اگر حالت دست دادنتان شل و ضعیف است، هنگام دست دادن کمی نیرو صرف کنید. مطمئناً دست دادن سفت و محکم تاثیر بسیار بهتری در مخاطب می گذارد.

دست دادن نوک انگشتی مطمئنا قبلاً برایتان اتفاق افتاده است. یک نفر هنگام دست دادن نوک چهار انگشتتان را می گیرد  و نمی گذارد که دستتان کاملاً در دستش قفل شود و بعد دستتان را به سختی می فشارد. باید سعی کنید تا می توانید از چنین دست دادنی خودداری کنید. البته ممکن است گاهاً به طور تصادفی یا وقتی عجله دارید برایتان پیش آید. اما به شما توصیه می شود در این مواقع از فرد مخاطب عذرخواهی کرده و دوباره با او دست بدهید. ممکن است کار خوبی نباشد اما در ذهن فرد مقابل می ماند که چقدر برایش احترام قائل بوده اید.

دست دادن خیلی محکم قدیمی ها معمولاً اینطور دست می دادند. احتمالاً تا به حال با چنین موردی برخورد کرده اید. فردی احساس می کند قوی ترین مرد جمع است و هنگام دست دادن دستتان را مثل لیمو می چلاند. درست است که اغلب افراد از دست دادن محکم خوششان می آید اما این استحکام نباید موجب ناراحتی طرف مقابل شود.

دست دادن دوستانه و خودمانی مردم باید عادت کنند دست دادن های عجیب و غریبشان را کنار بگذارند. نیازی به شعبده بازی نیست: یک دست دادن ساده، محکم و دوستانه کافی است.

درست است که دست دادن مسئله ای پیش پا افتاده است اما می تواند عامل مهمی در مصاحبه ها و جلسه های اجتماعی شود. سعی کنید که خیلی راحت اما محکم با فرد مقابل دست داده و در چشمانش نگاه کنید تا بهترین تاثیر را در برخورد اول روی فرد مقابل بگذارید

توجه به نکته‌هاى زیر

بد نیست به نکته‌هاى زیر هم توجه کنید

اگر امروز صبح سالم از خواب برخاستید، قدر سلامتى خود را بدانید زیرا یک میلیون نفر تا یک هفته دیگر زنده نخواهند بود.

اگر تاکنون از آسیب‌هاى جنگ، تنهایى در سلول زندان، عذاب شکنجه،یا گرسنگى در امان بوده‌اید،

وضعیت شما از وضعیت ۵٠٠ میلیون نفر در دنیا بهتر است.

اگر می‌توانید بدون ترس از زندانى شدن یا مرگ، وارد مسجد (یا کلیسا) شوید، وضع شما از ٣ میلیون نفر در دنیا بهتر است.

 

اگر در یخچال شما خوراکى و غذا وجود دارد، اگر کفش و لباس دارید، اگر تختخواب و سرپناهى دارید،

در این صورت شما از ٧۵٪ مردم جهان ثروتمندتر هستید.

.

اگر در بانکى حساب دارید، و اگر در جیب‌تان پول دارید، شما به ٨٪ مردم دنیا که چنین شرایطى دارند تعلّق دارید.

.

اگر شما این نوشته را می‌خوانید، از سه خوشبختى بهره‌مند هستید:

یک کسى به فکر شما بوده است. 1

. شما به ٢٠٠ میلیون نفرى که قادر به خواندن نیستند تعلّق ندارید.2

. 3. شما جزو ١٪ از مردم دنیا هستید که کامپیوتر دارند.

به قول یکنفر:

طورى کار کنید که انگار نیازى به پول ندارید،

  طورى عشق بورزید که انگار هرگز آزرده خاطر نشده‌اید،

طورى برقصید که انگار هیچکس شما را نمی‌بیند،

. طورى آواز بخوانید که انگار هیچکس صداى شما را نمی‌شنود،

   "  و بالاخره طورى زندگى کنید که انگار زمین، بهشت است"  

شیخ احمد کافی به روایت اسناد

شیخ احمد کافی در عصر پهلوی اول به دنیا آمد و در اواخر دوران حکومت پهلوی دوم چشم از جهان فرو بست. در واقع دوران فعالیت‌های ایشان در عرصه‌های مختلف همزمان با نابسامانی‌ها و اوج فساد و فحشا، دین گریزی و دین ستیزی و نیز ضدیت با ارزش‌ها و کمالات انسانی بود. رژیم پهلوی از راه‌های مختلف همچون رسانه‌های گروهی با بهره‌برداری سود از روزنامه‌ها و مجلات ، کتب ، نشریات ، رادیو و تلویزیون ... و مکان‌های مخرب و تأثیرگذار از قبیل کاباره‌ها و سینماها ، تئاترها ، کلوپ‌ها ، فرهنگ‌سراها، پارک .. سعی نمودند که زمینه‌های سقوط ارزش‌های اخلاقی را در جامعه ایران آن زمان فراهم نمایند که البته اثرات این اقدامات هنوز هم در جامعه امروز ما سنگینی می‌کند.
در این میان تلاش‌های بی‌وقفه روحانیت ـ‌ البته با همراهی مردم ـ در راه ایجاد وحدت فکری و اتحاد عملی و مشارکت مردمی وارتقاء سطح دانش و آگاهی عمومی بی‌نظیر بوده است و در عرصه‌های دیگر نیز در جهت رشد فکری و فرهنگی، اجتماعی ، سیاسی و دینی اقشار مختلف مردم نقش چشمگیر و بارزی داشته‌اند.
شیخ احمد ، واعظ معروف با روش‌های خاص خود به طور مستقیم و غیر مستقیم از سیاست ضد دینی و عناد ضد روحانی رژیم پهلوی به وضوح و با زبانی گویا و بیانی شجاعانه سخن به میان می‌اورد و اسناد و مدارک موجود گویای این مدعی است.
ایشان علیرغم کشمکش‌های روح فرسا و احضارهای مکرر جانکاه از جانب مقامات پلیس و نیروهای امنیتی رژیم و ایجاد مزاحمت‌ها و اذیت‌ و آزار و در گیری با مأموریان کلانتری‌ها و ساواک خانه‌ها، با حضور فعال خود به ارائه خدمات دینی و ارشادی و تبلیغی و حمایت از گروه‌های مبارز و پرورش نیروهای پر استعداد برای مبارزه با بیدادگرها و بی‌دینی‌ها و خودکامگی‌ها می‌پرداخت.
کافی زمانی احضار و زمانی دیگر در بازداشت و گاهی تبعید می‌شد و این فشارها و محدودیت‌ها ، باعث نشد وی دست از فعالیت و مبارزه بردارد. به طوری که دو سال قبل از رحلتش یعنی در سال 1355 که به مدت دو سال به ایلام تبعید شد، ایشان به خدمات اجتماعی و فرهنگی در این شهر دست زد.
به هر حال واعظ شهیر، شیخ احمد کافی در 30 تیر ماه 1357 بر اثر تصادف رانندگی ـ مرگ مشکوک ـ جان شیرین خود را از دست داد.(1)

* کافی و دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی:
شیخ احمد از جمله روحانیونی بود که فعالیت سیاسی خود را برای مبارزه با رژیم پهلوی به صورت‌های مختلف آغاز نموده و به همین خاطر تحت نظر و زیر ذره‌بین دستگاه‌های اطلاعایت و امنیت قرار گرفت به طوری که شهربانی [تهران]‌ در خصوص بازداشت ایشان به اتهام ایراد سخنرانی بر خلاف مصالح مملکت چنین گزارش می‌دهد: «نامبرده بالا در ساعت 14:30 مورخه 2/11/43 در مسجد حضرتی کوچک به منبر رفته و بیاناتی بر خلاف مصالح مملکت ایراد نمود ... پرونده متشکله درباره وی به ضممیه ایفاد خواهشمند است دستور فرمایید ضمن اعلام رسید شهربانی کل را از سرانجام کار وی مطلع سازند. رییس شهربانی کل کشور . سپهبد نصیری» (2)
در گزارشی دیگر اتهام شیخ احمد کافی بدین گونه بیان شده:
«بدینوسیله تعداد هفت برگ پرونده نامبرده که به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی در تاریخ 2/11/43 به وسیله شهربانی کل شکور دستگیر و به این سازمان تحویل گردیده است به پیوست ایفاد می‌گردد. رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور . سرلشکر پاکروان» (3)
کافی از جمله وعاظی بودند که در ترویج شعائر مذهبی اقدامات ارزنده‌ای از خود نشان داد و در مقابل ترویج فساد از سوی رژیم واکنش‌هایی را از خود نشان داد به طوری که اداره پلیس تهران در خصوص سخنرانی احمد کافی در مسجد امامزاده زید درباره ضرورت ادای واجبات و انتقاد از رواج بی‌بند و باری چنین گزارش می‌دهد:
«ساعت 19 روز 18/6/45 مجلس سوگواری در مسجد امامزاده زید ... با شرکت 150 نفر تشکیل گردید شیخ کافی به منبر رفت و ضمن سخنان خود اظهار داشت در زمان قدیم پدران بچه‌های خود را به مدرسه می‌فرستادند، قرآن و نماز یاد می‌گرفتند ولی امروز شاگردان مدارس بی‌سوادند و محصل 12 [ساله] نماز خواندن را نمی‌داند و در تلویزیون زنان لخت می‌رقصند و دین ما را از ما گرفته‌اند و قصد دارند ما را از قرآن جدا کنند در خاتمه برای مؤمنین دعا نمود و مجلس ساعت 21:30 پایان یافت».(4)
در گزارش دیگر اعلام شده که شیخ احمد کافی به منبر رفته و پس از بحث درباره مسائل دینی اظهار می‌دارند که امروز زنان و دختران لخت و بدون جوراب در شهر پراکنده شده‌اند و در ادامه می‌گویند دیگراز جوانان چه توقعی داریم که بتوان آنان را به نماز و قرائت قرآن دعوت کنیم و اظهار داشت که ما اصلاح این جریانات را از اشخاصی که در رأس کار هستند می‌خواهیم که آنها هم بدتر از همه هستند.(5)
کافی در آذر ماه 1345 در یکی از سخنرانی‌های خود از رواج بی‌حجابی در جامعه انتقاد نمود به طوری که اداره اطلاعات پلیس تهران در خصوص این سخن این سخنرانی چنین گزارش می‌دهد:
«ساعت 18 روز 5/9/45 مجلس عزاداری ...منعقد بود و آقای شیخ احمد کافی به منبر رفته و درباره مسائل مذهب و امام زمان (ع) صحبت کرد و ضمن انتقاد از بی‌حجابی اظهار داشت مردم، غیرت شما کجا رفته که زنان و دختران خود را با این وضع بیرون می‌فرستید و [اگر] می‌خواهید امام زمان از شما راضی باشد دختران خود را از این دبیرستان که محل فساد می‌باشند بیرون بیاورید. مجلس ساعت 19:30 پایان پذیرفت».(6)
در عصر پهلوی سینماها و کاباره‌ها ... مکان‌ها بودند که در ترویج بی‌بندوباری سهم به سزایی داشتند و شیخ احمد می‌دید که چگونه جوانان به این مراکز فساد و تباهی کشانده می‌شوند و در منجلاب بدبختی فرو می‌روند و به سوی گمراهی سوق داده می شوند و در سند ذیل می‌توان به واکنش شیخ احمد و نقش سینما در ترویج بی‌بندوباری پی برد.
«ساعت 18 روز 11/11/45 حاج شیخ احمد در مسجد امین‌الدوله واقع در بازار چهل تن به منبر رفت ، جمعیت در حدود یک صد نفر بودن پس از ذکر مسائل دینی اظهار داشت در مملکت اسلامی باید خانه خدا و قبر پیغمبر در سینماها روی پرده نمایش داده شود و همچنین آدم و حوا را لخت و عریان در سینما نمایش بدهند، این شد مسلمانی و شیعه جعفری و مجلس ساعت 20 خاتمه پذیرفت». (7)
در عصر پهلوی اول فرقه‌ها و گروه‌های مختلفی از جمله بهاییان و یهودیان ... در جامعه ایران رسوخ کرده و به فعالیت می‌پرداختند و بهاییان در واقع از فرقه‌هایی بودند که تبلیغات خود را در ایران آغاز کرده بودند و حتی در بسیاری از مشاغل حساس صاحب نفود و سعی در انحراف و اغفال مردم می‌کردند که شیخ 

 ا حمد کافی از جمله روحانیونی بودند که به فعالیت بهاییان در ایران توجه داشتند.
اداره پلیس تهران هم در خصوص سخنرانی ایشان در مورد فعالیت بهاییان چنین گزارش می‌دهد:
«.... شیخ احمد کافی خراسانی در مسجد حضرت علی علیه السلام ... به منبر رفت ، پس از بحث پیرامون مسائل مذهبی اضافه نمود آقایان بهاییان با اخلاق و رفتار خودشان مسلمانان را اغفال می‌نمایند و عده‌ای دیگر تبلیغ می‌کنند این واعظین و روضه خوانان مفتخور هستند ولی در جواب باید بگویم یک نفر واعظ باید 25 سال درس بخواند و زحمت بکشد تا نگذارند شما منحرف شوید ... »(8)
علاوه بر بهاییان، یهودیان نیز از اقلیت‌ مذهبی در ایران هستند که مورد احترام مردم بوده و هستند و شیخ احمد کافی در یکی از سخنرانی‌های خود به تاریخ 6/3/46 در مسجد حضرت علی (ع) در خصوص رفتار ایرانیان با یهودیان بیان می‌کند که «در کشور ما با یهودیان در نهایت احترام رفتار می‌شود و این در حالی است که آنان با مسلمانان فلسطین رفتار خوبی ندارند.»(9)
توجه به مسائل جهان اسلام از دغدغه‌های علمای اسلام بوده، و یکی از این مسائل اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی و جانیان اسرائیل و رفتار آنان با مسلمانان می‌باشد. که جهان اسلام به واکنش وا داشته است. و شیخ احمد به عنوان یک عالم نیز مستثنی از این قاعده نبود به طوری که اداره اطلاعات پلیس تهران در خصوص سخنرانی ایشان در مسجد مروی در باب جنایات اسراییل در جنگ اول اعراب و تبدیل مساجد به شرابخانه بدین گونه گزارش می‌دهد:
«برابر گزارش واصله از کلانتری بازار روز 17/7/52 آقا شیخ احمد کافی در مسجد مروی با حضور عده‌ای به منبر رفته ضمن صحبت درباره موضوعات دینی اظهار داشت اشخاص اینکه در دنیا به مردم ظلم و ستم می‌کنند در آخرت حساب آنان معلوم خواهد شد و اضافه کرد در یکی از روزنامه‌ها می‌خواندم در جنگ اول مصر و اسراییل 54 به مسلمان را یحودیان سر بریدند و در 11 مسجد شرابخانه تشکیل دادند جگرم داغ شد پس از خاتمه برای پیروزی مسلمانان و سربلندی اعراب و نابودی اسراییل دعا کردند ... (10)
بر اثر فعالیت‌های شیخ احمد اداره اطلاعات شهربانی کشور ناچار می‌شود بار دیگر به پلیس تهران در خصوص تحقیق پیرامون سوابق ایشان دستوری صادر نماید که پلیس تهران نیز در جوابیه خود چنین گزارش می‌دهد:
«عطف به شماره ... طبق گزارش کلانتری 12 نامبرده بالا در حدود یک سال است که در نشانی تعیین شده ساکن که اخلاق و رفتار و همچنین میزان دارایی وی رضایت بخش می‌باشد ضمنا مشارالیه معروف به احمد کافی خوانساری از وعاظ ممنوع‌المنبر بوده که اظهارات خارج از رویه مشارالیه کرارا به آن اداره اعلام گردیده است.»(11)
یکی از راه‌های تبلیغ در عصر پهلوی مسافرت علما و روحانیون و وعاظ به شهرهای مختلف بود که شیخ احمد نیز به عنوان یک واعظ شهیر به شهرهای مختلف ایران مسافرت می‌نمود و اعمال و رفتار ایشان تحت مراقبت و کنترل نیروهای امنیتی بوده، به عنوان نمونه، بنابر دعوت مردم همدان، شیخ احمد کافی به این شهرستان سفر نمود ، به دنبال خبر حرکت ایشان ، شهربانی کل کشور هم به شهربانی همدان در خصوص اجازه سخنرانی کافی و کنترل اعمال و رفتار نامبرده در شهرستان مذکرو چنین دستور می‌دهد:
«دستور بفرمایید از منبر رفتن آقای شیخ احمد ضیافتی کافی که از طرف اهالی آن شهرستان برای وعظ و روضه خوانی دعوت شده جلوگیری به عمل نیاید، ضمنا مأمورین مربوطه به طور نامحسوس اعمال و رفتار وی را تحت مراقبت قرار دهند. سرهنگ ستاد: جعفری» (12)
ساواک استان خراسان به دنبال مسافرت احمد کافی به مشهد از شهربانی این شهر در خصوص کنترل فعالیت‌های ایشان چنین درخواستی دارد:
«.... خواهشمند است دستور فمرایید طی مدت اقامت مشارالیه در مشهد از منابرش دقیقا مراقبت لازم معمول و نتیجه را به موقع به این ساواک اعلام دارند».(13)
یکی دیگر ازمسائلی که مورد توجه شیخ احمد کافی بود ، وجود مراکز مشروب فروشی در عصر پهلوی می‌باشد، در بین جوامع یهودیان، مسیحیان و ارامنه و اقلیت‌های دیگر، با تجربه دیرنیه‌ای که در کار تولید و مصرف و عرضه شراب سهم به سزایی داشتند، اقدام به تولید و مصرف ، تبلیغ و تجارت آن می‌کردند که در دوران حکومت رضا شاه و محمدرضا شاه (پدر و پسر) و به علت نفوذ قدرت‌های بزرگ در ایران و وجود ضعف اعتقادی و تقلید کورکورانه از تمدن اروپایی و امریکایی ، عمل زشت شراب‌خواری و می‌گساری در جامعه تبلیغ و تشویق و شایع و رایج گردید. دکان‌های مشروب فروشی و دخمه های شراب خواری و میکده‌ها و میخانه‌ها و مراکز عیش و نوش،‌در این دوران رو به فزونی گذارد.(14)
دخالت مستقیم دولت باعث شد که انحصار مشروبات را به طور کامل در اختیار خود بگیرد و از فروش آن بخش بزرگی از درآمد و عایدات دولت تشکیل می‌داد و از طرفی خود توجهی به وخامت اوضاع و تلفات و صدمات و مضرات آن داشته است. شیخ احمد کافی از عناصر روحانی آگاه آن دوران بود که درد دین داشت.
بر این اساس ، کافی از سنگر مهدیه بر ضد این فساد اجتماعی به مبارزه پرداخت و با ارشاد جوانان و راهنمایی مردم به بیان مضرات و خطرات آن پرداخته است.(15)
این اقدامات در اسناد هم منعکس شده است به طوری که اداره پلیس تهران در خصوص سخنرانی شیخ احمد کافی در مسجد روحانی آن شهر درباره ضرورت جلوگیری رژیم از فروش مشروبات الکلی در جامعه چنین گزارش می‌دهد:
«ساعت 22:20 روز 19/9/46 شیخ احمد کافی در مسجد روحانی در حضور یک هزار نفر مستمع چند آیه قرآن مجید را در مورد شراب و قمار می‌باشد قرائت و اظهار داشت عموم مشروب فروشان ما ارمنی هستند و این وظیفه دولت است جلو آنها بگیرد...»(16)
شیخ احمد علاوه بر اینکه خود به مبارزه می‌پرداخت بلکه از راه‌های مختلف تلاش نمود که مردم را به شیوه‌های مختلف مبارزه آشنا سازد. طوری که ساواک تهران در خصوص سخنرانی ایشان در مسجد ارگ تهران درباره شیوه مبارزاتی و مسائل مذهبی چنین گزارش می‌دهد:
«نامبرده بالا در مورخه 6/2/47 در مسجد ارک به منبر رفته و ضمن بحث پیرامون انواع مبارزه صحبت نمود و اظهار داشت که اگر شما خواستید مبارزه کنید با یک روش و دو روش و ده روش نمی‌شود شما می‌بینید رقیب هر ساعت یک نوع لباس می‌پوشد و با لباس و فروم جدید و راه جدید به مبارزه می‌پردازد بیدار باشید ...(17)
شیخ احمد کافی علاوه بر تشکیل جلسات و سخنرانی‌های علنی، اقام به برپایی جلسات محرمانه و غیر علنی می‌نماید که شهربانی هم این گونه مراسم‌ها را تحت کنترل قرار می‌دهد و در گزارشی در خصوص تشکیل جلسه محرمانه در تهران توسط احمد کافی و شرکت عده‌آی از طرفداران امام خمینی و حضور جوانان و بازاریان در جلسه فوق چنین آمده است:
«خبر واصله حاکی است واعظی به نام احمد کافی در تهران، خیابان امریه جلسه محرمانه به نام مجاهدین اسلام تشکیل، و عده‌ای از جوانان و بازاریان متعصب که بعضی نیز از طرفداران خمینی هستند در آن شرکت می‌نمایند».(18)
به دنبال فعالیت‌های مختلف رژیم تصمیم می‌گیرد که از ادامه سخنرانی‌های شیخ احمد جلوگیری نماید و اسم ایشان را در فهرست رجال روحانی ممنوع‌المنبر قرار دهد و سازمان اطلاعات و امنیت کشور هم از اداره اطلاعات شهربانی کل کشور در خصوص قرار دادن نام احمد کافی در فهرست روحانیون ممنوع‌المنبر ، با توجه به ایراد مطالب ضد رژیم توسط نامبرده چنین درخواست می‌کند: «نامبرده بالا از وعاظ افراطی و ناراحت مقیم تهران می‌باشد اخیرا به مشهد مسافرت و مبادرت به ایراد مطالب تحریک‌آمیز و خلاف مصالح می‌نماید، علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید نام وی را جزء‌ وعاظین ممنوع‌المنبر اعلام و از نتیجه اقدامات معموله این سازمان را آگاه کنید»(19).
سپهبد صدری ـ رییس شهربانی کل کشور جوابیه ‌ای بدین شرح اعلام می‌دارد:
«در مورد جلوگیری از منبر رفتن نامبرده فوق با مأمورین دستور لازم داده شده است».(20)
رژیم در ادامه محدودیت‌ها، راه چاره‌ را در تبعید ایشان می‌دید که در سال 1355 به مدت دو سال از سوی رژیم به هر ایلام تبعید شدند وی در دوران تبعید در آن شهر با وجود سخت‌گیری‌ها از انجام فعالیت‌های مذهبی خود دست نکشیده و به همراه روحانیون محلی توانست اقدامات مؤثری را در تبعیدگاه ایلام به نفع مردم انجام دهد و به نحوی بذر انقلاب را با اعمال و کردار خود در این شهر کاشت و اقدام فرهنگی زیادی چون تأسیس مدرسه، اعزام جوانان برای تحصیل علوم اسلامی و تأسیس کانون مذهبی در شهر مهران ، برگزاری جشن‌ها و مراسم‌های دینی ، کمک به مستمندان ، برپایی نماز جماعت ... انجام داد. (21)
به دنبال خبر تبعید شیخ احمد کافی به ایلام تیمسار کاتوزیان تلاش نمود که وی را به تهران بازگرداند که تلاش‌های وی در گزارش شهربانی تهران منعکس شده است.(22)
بعد از مدتی از شیخ احمد رفع ممنوعیت منبر شد و ساواک خراسان از شهربانی آن استان در خصوص مراقبت و کنترل سخنرانی ایشان با توجه به رفع ممنوعیت منبر از نامبرده و سفر ایشان به شهرهای خراسان چنین درخواست می‌کند: «از شیخ احمد کافی رفع ممنوعیت به عمل آمده، خواهشمند است دستور و سخنرانی‌هیا وی آگاهی حاصل و نتیجه را به موقع به این سازمان اعلام دارند. رییس سازمان اطلاعات خراسان ، شیخان » (23)
سرانجام شیخ احمد کافی پس از سال‌ها مبارزه رد 30 تیرماه 1357 بر اثر تصادف رانندگی در گذشت. در خصوص فوت احمد کافی در اثر تصادف در گزارش چنین آمده است «به طوری که یکی از مأمورین این بخش اظهار نموده آقای شیخ کافثی در جاده قوچان تصادف نموده و فوت کرده است».(24)
در گزارش دیگر در خصوص این حادثه چنین عنوان شده:
«در ساعت 10 صبح 30/4/37 خبر رسید که در جاده قوچان مشهد ماشین سوار احمد کافی واعظ مشهور با ماشین دیگری تصادف و شیخ احمد فوت نمود و جنازه بر وسط راه می‌باشد که بلافاصله به نگهبانی دایره اطلاعات تلفنی خبر داده شد. در ساعت 14 پس از نماز جماعت عده کثیری از طلاب و روحانیون قصد نمودند به دستور شیرازی به قوچان رفته تا جنازه را به مشهد حمل نمایند که شش نفر از روحانیون که یکی از آنان شیخ علی محقق طوسی بود با فرزندان شیرازی .... به طرف قوچان حرکت نمودند ..»(25)
ساواک درگزارشی بعد از فوت شیخ احمد اعلام می‌کند که بین اهالی مردم مشهد شایع نموده‌اند که کافی کشته شده و تصادف ساختگی بوده است. (26)
مأموری که این گزارش فوق را اعلام می‌کند در ادامه می‌گوید که به هر حال وظیفه مأمور اطلاعاتی ایجاب می‌نماید کلیه شایعات را گزارش نماید هر چند این شایعات چرند باشند. مأمورین طبق وظیفه کماکان عمل [می]‌نمایند.(27)
با پخش خبر تصادف کافی، مردم شهرها و روستاهای دور و نزدیک پیاده و سواره ، مسیرهای منتهی به شهر راه، با حضور فعال و خود اشغال کرده بودند، پس از گذشت چند ساعت سراسر مسیر جاده قوچان ـ مشهد پوشیده از ماشین‌های شخصی بود و در مسیر حرکت شعارهایی سر می‌دادند که رژیم را به واکنش وا می‌داشت و سعی نمود که از گسترش موج تظاهرات و شعارها ممانعت به عمل آید.(28)
به دنبال درگذشت و نیز هنگام تشییع جنازه مرحوم احمد کافی، مردم به تظاهرات و راهپیمایی پرداختند و در مسیر حرکت از میدان فردوسی تا مسجد جعفرها شعارهایی سر دادند و گزارش‌های ساواک خراسان در این خصوص نمایان‌گر این مدعی است به عنوان نمونه در گزارش چنین آمده است:
«عده زیادی جهت تشییع جنازه کافی آمده‌اند و مشغول قطع کردن برق‌های چراغان و شکستن لامپ‌ها و شیشه‌های مغازه‌ها هستند و شعار می‌دادند زنده باد خمینی ...»(29)
در مشهد طرح انتظاماتی در روز تشییع جنازه به عمل آمد و ساواک استان در خصوص تقویت نیروی پلیس مشهد به دنبال فوت مرحوم احمد کافی و انجام تظاهرات ضد رژیم در آن شهر، از شهربانی آن استان چنین درخواستی می‌نماید: «عده‌ای از عوامل محرک با جمع‌آوری تعدادی از کسبه و دانشجویان و طلاب در خیابان‌های مختلف شهر ... اجتماع و با شکستن شیشه‌های بانک و حمله توسط آجر به پلیس موجبات اختلال در نظم را فراهم کرده‌اند و با توجه به اینکه تعداد افراد پلیس به علت اجتماعات پراکنده ، نسبتا کم و نیز نیاز به تقویت بیشتری دارند خواهشمند است و دستور فرمایید در این مورد به هر نحو متقضی ... تعداد نیروی کمکی تأمین تا در مورد متفرق نمودن اجتماع کنندگان اقدام سریع به عمل آید. شیخان »(30)
دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی تمام مراسم‌هایی که به مناسبت ختم و چهلم ایشان برگزار می‌شد تحت کنترل قرار می‌داد. رییس شهربانی کل کشور به مناسبت چهلمین روز درگذشت کافی طرح اطلاعاتی و انتظامی چنین گزارش و ارائه می‌نماید: ماده یک ـ وضعیت : به مناسبت چهلمین روز در گذشت احمد کافی امکان دارد عناصر اخلال‌گر و ماجراجو در روزهای 24ـ25ـ26 ماه مبارک رمضان برابر 7ـ8ـ9 شهریور 37 مبادرت به اقدامات مغایر نظم و آرامش عمومی نموده و تحت عنوان برگزاری مجلس مذکور ضمن بر پا نمودن تظاهرات ضد ملی به ایجاد آتش‌سوزی ـ تخریب ـ پخش اعلامیه ـ حمله به مؤسسات دولتی و ملی و سینماها موجبات شورش و اغتشاش را فراهم نمایند.
ماده دو ـ مأموریت:
جلوگیری از هرگونه اخلال در نظم و تظاهرات ضد دینی و تحریکات عناصر اخلالگر و افراطیون مذهبی ، ممانعت از سخنرانی‌های مخالف مصالح مملکتی به وسیله وعاظ افراطی ... جلوگیری از عملیات‌ خرابکارانه ، شعارنویسی و کنترل دقیق و غیرمحسوس جمعیت‌های غیرقانونی ... (31).

نتیجه:
خلاصه اینکه از بررسی چند برگ سند فوق نکات زیر قابل توجه است:
1ـ کنترل شدید اعمال و رفتار شیخ احمد کافی توسط دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی
2ـ بازداشت ایشان به اتهام ایراد سخنرانی بر خلاف مصال مملکت و اقدام بر ضد امنیت داخلی
3ـ مبارزه شیخ احمد با بی‌حجابی و بی‌بندوباری در جامعه
4ـ تلاش در جمعیت ترویج شعائر مذهبی و مبارزه با مراکز فسادی همچون کاباره‌ها، سینماها، مشروب‌فروشی‌ها ، میکده‌ها ....
5ـ انتقاد از عملکرد تلویزیون ملی به جهت تلاش فیلم‌های غیر اخلاقی و تلاش این رسانه ملی در سست کردن باورهای اعتقادی
6ـ مبارزه با بهاییت
7ـ مسافرت به شهرهای مختلف و تحمل سختی این سفرها به خاطر تبلیغ
8ـ‌ممنوع‌المنبر شدن
9ـ تبعید راه چاره رژیم برای جلوگیری از فعالیت‌های شیخ احمد کافی
10ـ تشکیل جلسات علنی و غیرعلنی برای مبارزه با رژیم و شرکت اقشار مختلف مردم
11ـ‌ مرگ مشکوک ایشان
12ـ برپایی تظاهرات و راهپیمایی مردم به دنبال رحلت ایشان و سر دادن شعارهایی ضد رژیم به حمایت از امام خمینی
13ـ برقراری طرح اطلاعاتی و انتظامی از طرف شهربانی کل کشور در مشهد جهت کنترل تمام حرکت‌‌ها به دنبال رحلت ایشان و سرکوب هرگونه اقدامی

پی‌نوشت‌ها:
1ـ‌ کافی، مهدی ، کافی واعظ شهیر ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران ، 1386
2ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308، ص 9
3ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308 ، ص 8-7
4ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308 ، ص 22
5ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308 ، ص 23
6ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308 ، ص 27
7ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308 ، ص 57
8ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308 ، ص 82
9ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308 ، ص 83
10ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1312 ، ص 66
11ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1308 ، ص 98
12ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1309 ، ص 3
13ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1302 ، ص 3
14ـ کافی ، مهدی ، پیشین ، ص 59
15ـ همان ، ص 62-60
16ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1309 ، ص 19
17ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1309 ، ص 49
18ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1313 ، ص 65
19ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1313 ، ص 17
20ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1313 ، ص 18
21ـ کافی ، مهدی ، پیشین ، صص 113ـ111
22ـ همان ، ص 246
23ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1304 ، ص 1
24ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1304 ، صص 10و8
25ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1304 ، ص 11
26ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1305 ، ص 76
27ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1305 ، ص 17
28ـ کافی ، مهدی ، پیشین ، ص 135
29ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1304 ، ص 32-28
30ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1304 ، ص 59
31ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 1307 ، ص 30ـ28 

نگارش یافته توسط محمود فوچانی     

نظر شما در مورد این یادداشت را ارج مینهیم

«هویدا»، کمونیست، فراماسونر، بهائی و ...!

امیر‌عباس هویدا نخست‌وزیری که بیشترین سالهای صدارت را در میان کابینه‌های عصر پهلوی اول و دوم به خود اختصاص داده است، از نظر اکثر مورخان معاصر به عنوان سیاستمداری «فرصت‌طلب» شناخته شده است. او همواره سعی می‌کرد خود را با خواست و مصالح شاه و دیدگاه قدرتهای برتر آن روز همسو و منطبق سازد  در دهه 1320 به حزب توده و به کمونیستها نزدیک شد سپس به سرعت وارد شبکه تارعنکبوتی سیاسیون متمایل به انگلستان شد و از فعالان فراماسونری گردید. بعد با حفظ همین ارتباط به سیاستهای آمریکا و اسرائیل گرایش یافت. در تمام این احوال بهائی نیز بود و برای پیروان این فرقه خدمات زیادی ارائه کرد.

* * * *
هویدا، سیاستمداری که طولانی‌ترین دوران نخست وزیری را در خلال تاریخ مشروطیت به خود اختصاص داده بود، 1298 ش. در تهران متولد شد. پدرش حبیب الله ـ عین الملک‌ـ کارمند وزارت امور خارجه، و کارشناس اداره عربی این وزارتخانه و سپس وزیر مختار ایران در عربستان بود. افسرالملکوک مادر هویدا نیز دختر محمد‌حسین خان سردار از چهره‌های معروف بهائی بود که در دوران قاجار در آشوبهائی که بهائیان در چند شهر ایران به راه انداختند نقش داشت. امیرعباس هویدا ابتدا در دارالفنون تحصیل کرد، سپس هنگام مأموریت پدرش در لبنان در مدارس بیروت ثبت نام کرد و در مدت اقامت در این شهر زبانهای عربی و فرانسه را فراگرفت‌. پس از خاتمه تحصیلات متوسطه در بیروت‌، راهی اروپا شد ودر تابستان 1320 ش. از دانشگاه بروکسل در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. از سالهای دهه 1320، هویدا به پیروی از مسلک و عقیده پدرش به اعضاء شبکه‌ها و سران فرقه ضالة بهائیت نزدیک شد و همکاری با آنان را آغاز کرد. هویدا در کشاکش جنگ دوم جهانی از اروپا به ایران بازگشت و ابتدا جهت انجام خدمت وظیفه به دانشکده افسری رفت و سپس در شهریور 1322 در وزارت امور خارجه که در آن زمان توسط محمد ساعد مراغه‌ای اداره می‌شد استخدام شد. او از بهمن 1323 به اداره سوم سیاسی این وزارتخانه منتقل شد و در اول مرداد 1324 به عنوان وابسته سفارت رهسپار فرانسه شد.
احسان طبری از رهبران حزب توده در کتاب «کژراهه‌» نوشته است که هویدا در مأموریت فرانسه با حزب توده نیز مرتبط گردید و با ایرج اسکندری آشنا شد. از سوی دیگر هویدا در وزارت خارجه با حسنعلی منصور نیز که ریاست اداره چهارم این وزارتخانه را برعهده داشت‌، دوستی عمیقی پیدا کرد.
پنج ماه از اقامت هویدا در پاریس نگذشته بود که وی به اتفاق حسنعلی منصور و عده‌ای دیگر به جرم قاچاق مواد مخدر توسط پلیس فرانسه دستگیر شدند، اما با وساطت دربار پهلوی رهایی یافتند. این رسوایی در مطبوعات داخلی نیز انعکاس داشت‌.1
هویدا در اول آبان 1325 کارمند سرکنسولگری ایران در هامبورگ و اول فروردین 1328 کارمند کنسولگری ایران در اشتوتگارت شد. گفته می‌شود در این سالها تعداد زیادی از گذرنامه‌های سفید در بایگانی چند کنسولگری ایران در آلمان مفقود شد پس از مدتی مشخص شد بسیاری از سرمایه‌دارانی که در هامبورگ محکومیتهائی پیدا کرده بودند با استفاده از این تذکره‌ها فرار کرده‌اند. در این سالها وزیر مختار ایران در آلمان عبدالله انتظام پسر میرزا محمدخان انتظام السلطنه فراماسون قدیمی بود؛ کسی که بعدها وزیر خارجه و رئیس هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران شد.
اقدامات خلاف قانون هویدا سبب فراخوانی وی از آلمان به تهران شد. عبدالله انتظام که حامی هویدا بود در اسفند 1329 در کابینه حسین علاء وزیر خارجه شد و هویدا را به عنوان منشی خصوصی خود برگزید. هویدا سپس در دولت مصدق معاون اداره سوم وزارت خارجه شد. چند ماه بعد نیز در 29 مهر 1330 هویدا به دعوت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد مأمور خدمت در این سازمان شد و مدت 5 سال نزد «وان هک گدهارت‌» کمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل که از فراماسونهای مشهور فرانسه نیز بود در ژنو ماند.
هویدا در اسفند 1335 رایزن سفارت ایران در آنکارا شد. این درحالی بود که رجبعلی منصور پدر حسنعلی منصور دوست صمیمی هویدا، سفیر ایران در ترکیه بود و این رابطه سبب افزایش منزلت هویدا در سفارت ایران در آنکارا گردیده بود. پس از چندی عزیمت رجبعلی منصور به اروپا جهت معالجه موجب شد هویدا سرپرستی سفارت ایران در ترکیه را تا زمان معرفی سفیر جدید بر عهده بگیرد؛ اما این مدت دو ماه بیشتر به طول نینجامید وانتصاب سرلشکر حسن ارفع به سفارت ایران در ترکیه که یک نظامی بود، سبب برهم خوردن مناسبات وی باهویدا شد. زیرا به زودی مشخص شد که هویدا با استفاده از اختیارات خود زمینه مهاجرت تعداد زیادی از سرمایه‌داران بهائی را به ترکیه فراهم ساخته و به این ترتیب ناخشنودی و نارضائی مقامات ترکیه را برانگیخته بود. دولت آنکارا در پیگیری‌های بعدی خود متوجه شد که فعالیتهای مضره و غیر قانونی بهائیان در ترکیه، به نوعی زیر نظر هویدا در سفارت ایران قرار دارد. از این رو وزارت خارجه ترکیه از سرلشکر ارفع سفیر ایران درخواست فراخوانی هویدا را کرد.
حضور نامنظم هویدا در سفارت‌، ارتباط گسترده وی با شبکه بهائیان ترکیه که سبب هشدار مقامات آن کشور به سرلشکر ارفع شده بود و مهمتر از این دو عامل‌، فعالیت‌های جاسوسی هویدا در ترکیه2موجب برخوردهایی میان وی با ارفع و زمینه ساز انتقال او به تهران شد.
هنگام بازگشت هویدا به تهران عبدالله انتظام‌، مراد وحامی او مدیرعامل شرکت ملی نفت بود. از این رو به تقاضای او هویدا مأمور خدمت در شرکت ملی نفت شد. او ابتدا مدیر اداری شرکت نفت بود ولی به سرعت ترقی کرد ودر 1337 به عضویت هیأت مدیره شرکت درآمد. او به همراهی طیفی از دوستان بهائی خود از جمله فؤاد روحانی، ‌مهندس فرخان و ... بسیاری از چهره‌های بهائی را وارد شرکت ملی نفت ایران کردند. به طوری که پس از رفتن انتظام، دکتر منوچهر اقبال مدیر عامل بعدی شرکت نفت، متوجه خلافکاریهای علنی آنان شد و به ناچار عذر آنان را خواست. هویدا در 1338 با «ساواک‌» نیز مرتبط شد و به عضویت این سازمان درآمد.
در 1340 ش. حسنعلی منصور به پیشنهاد امریکایی‌ها تشکیلاتی به نام «کانون مترقی‌» به وجود آورد. این تشکیلات که بعدها به حزب «ایران نوین‌» تغییر نام داد، با پوشش کمک به اصلاحات ارضی و اصلاحات اقتصادی و سیاسی در کشور به وجود آمده بود و در آن جمعی از نخبگان و تحصیلکردگان دانشگاه‌های امریکا و اروپا شرکت داشتند. هویدا نیز به دلیل سابقه دوستی با حسنعلی منصور از ابتدا وارد این تشکیلات شد. وی از طریق منصور با شبکه فراماسونری نیز مرتبط گردید. دوستی هویدا با نامبرده موجب شد هنگامی که منصور در اسفند 1340 به نخست وزیری رسید، وی وارد کابینه شده و وزارت دارایی را بر عهده‌ گرفت. حسنعلی منصور در اول بهمن 1343 توسط یکی از اعضای هیأتهای مؤتلفه اسلامی ـ شهید محمد بخارایی ـ در مقابل مجلس شورای ملی کشته شد و هویدا در هفتم همان ماه در حکمی غیرمنتظره مأمور تشکیل کابینه شد. این در حالی بود که هویدا تنها یک دوره 11 ماهه سابقه اجرایی در وزارت خارجه داشت‌.
هویدا یک سال و چند ماه پس از شروع نخست‌وزیری خود با لیلا امامی دختر سید‌حسن امامی (امام جمعه تهران در رژیم شاه) وصلت کرد. مراسم ازدواج این دو در اواخر تیر 1345 برگزار شد ولی در اوائل مرداد 1350 آنان متارکه کردند. ارتشبد حسین فردوست با ارائه اسناد فراوان در زمینه انحرافات جنسی هویدا علت این جدائی را مفاسد اخلاقی هویدا عنوان کرده است. 3
هویدا، گرچه مدت 13 سال نخست‌وزیر بود.اما به تصریح مورخین، وی در این مدت نقش یک منشی و مجری مطیع اوامر شاهانه را برعهده گرفته بود. در دوران نخست وزیری هویدا، شاه فرمانروای مطلق کشور بود و نه فقط مسایل مربوط به سیاست خارجی و امور دفاعی را شخصاً اداره می‌کرد، بلکه در جزئیات امور داخلی کشور نیز مداخله می‌نمود. وزیران مهم کابینه و مقامات ارشد دولتی مستقیماً به شاه گزارش می‌دادند و مستقیماً از او دستور می‌گرفتند. جلسات هیأت دولت‌، اغلب جنبه تشریفاتی داشت و مصوباتی که قبلاً تهیه و تنظیم شده و از سوی شاه لازم الاجرا شناخته شده بود، به امضای وزیران می‌رسید. نقش هویدا غالباً در رسیدگی به اموری خلاصه می‌شد که شاه به او ارجاع می‌کرد. وی در مسایل سیاست خارجی‌، دفاعی و نفتی مطلقاً دخالتی نداشت و این امور تحت نظارت مستقیم شاه بود. هویدا خود یکی از چهره‌های سرشناس بهایی و از اعضای فعال فراماسونری بوده و بسیاری از دولتمردان کابینه وی نیز عضو لژهای مختلف فراماسونری بودند.
هویدا در آن روزگار که بازار کمونیسم گرم بود، به کمونیسم و به حزب توده نزدیک شد، سپس به سیاستهای غرب به ویژه انگلستان نزدیک شد و به سرعت به مهره مورد اعتماد لندن در نظام حکومتی ایرانی تبدیل گردید اما به دلیل درکی که از جریانهای سیاسی داشت پس از آنکه متوجه شد خورشید استعمار انگلستان در حال غروب کردن است به سیاستهای آمریکا متمایل شد و خود را با مواضع واشنگتن تطبیق داد. او در عین حال چنان به اسرائیل و سیاستهایش نزدیک شد که دولت اسرائیل به عنوان قدردانی از وی 140 هزار متر مربع زمین در فلسطین را به او واگذار کرد.
سالهای صدارت هویدا که به دوران ثبات سلطنت پهلوی گره خورده بود، سالهای اوج‌گیری فساد وتباهی و یکه‌تازی شاه محسوب می‌شود. در دوران نخست وزیری هویدا پیوندهای نهان و عیان دربار پهلوی با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهیونیسم جهانی به مستحکم‌ترین شکل خود رسید و شاه در صحنه بین‌المللی به مثابه یک دیکتاتور بلندپرواز و در منطقه به عنوان استوارترین دوست غرب ظاهر شد. شاه، در کشوری که فساد و تباهی آن را به کام انحطاط کشیده بود، فرارسیدن «دروازه‌های تمدن بزرگ‌» را اعلام می‌کرد. در این دوران، اگرچه در افکار عمومی هویدا چهره‌ای مسلوب الاختیار و فاقد استقلال شخصیتی شناخته می‌شد، اما خود نیز مشوق شاه در تداوم مفاسد حکومتی در ابعاد گوناگون و توجیه‌گر خیانتهای وی در کشور بود و عملاً زمینه‌های لازم برای این جنایتها را بوجود آورده بود.
هویدا نخست وزیری بود که با حضور او شاه می‌توانست خود را در قدرتی مطلقه و بر فراز قانون اساسی مشروطه نمایش دهد. دولت هویدا ضمن ترسیم چهره‌ای توانا و باثبات از رژیم شاه در منطقه و در صحنه بین المللی، بانی برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در ایران بود. مبلغ عظیمی از بودجه کشور صرف برگزاری این جشنها شد، درحالی که اکثر روستاهای کشور از نعمت برق و آب برخوردار نبودند.
امیرعباس هویدا که سه ماه پس از تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه، مأمور تشکیل کابینه شد، سرانجام پس از حدود 13 سال، در 15 مرداد1356 از نخست وزیری برکنار شده و وزیر دربار گردید.. در آن زمان، امیر اسدالله علم ـ وزیر دربارـ به دلیل ابتلاء به بیماری سرطان در بیمارستانی در نیویورک بستری بود. با انتصاب هویدا به وزارت دربار، منصب نخست وزیری به جمشید آموزگار واگذار شد.
مسئولیت وزارت دربار هویدا چندان به طول نیانجامید و وی یکسال بعد با اوجگیری مبارزات مردمی، به پیشنهاد ازهاری ـ نخست وزیر وقت ـ و با موافقت شاه و برای آرام کردن افکار عمومی، در هفتم آبان 1357 بازداشت و به جرم مساعدت در اختناق و نابسامانی‌های سیاسی و اقتصادی کشور روانه زندان شد. هویدا که تا پیروزی انقلاب در میهمانسرای ساواک تحت مراقبت بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌، دستگیر شده، ابتدا به مدرسه علوی و سپس به زندان قصر انتقال یافت. او در زندان قصر محاکمه شد و به جرم معاونت درجنایات‌، خیانتها، چپاولگریها و مفاسد اداری و اخلاقی و سیاسی رژیم پهلوی و زمینه سازی در تعمیق این مفاسد در 13 سال آخر حیات رژیم پهلوی دوم، در 18 فروردین 1358 اعدام شد. این اعدام خشم محافل امریکایی‌، صهیونیستی‌، اروپایی و شبکه جهانی فراماسونری و بهائیت را به همراه داشت‌.

پی نویس‌:
1ـ به روزنامه کیهان مورخ 14 و 19 بهمن 1325؛ مجله خواندنیها؛ سال هفتم شماره 49؛ مرد امروز سال پنجم شماره‌های 93 و 94 مراجعه شود. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ ارتشبد حسین فردوست‌؛ ج دوم‌؛ ص 369؛ انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی‌. )
2ـ هویدا در طول مدت اقامت خود در ترکیه از طریق آشنایی با منشی سفارت انگلیس در آنکارا اسنادی را رونوشت برداری می‌کرده و به سفارت امریکا در آن کشور انتقال می‌داده است (فصلنامه مطالعات تاریخی‌؛ شماره 2؛ بهار 1383؛ از انتشارات مؤسسه مطالعات پژوهشهای سیاسی‌.)
3ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 2، ص 7ـ 306.
نقل قول این متن ازhttp://iransohrab.ir