جک لندن گفته است، «درستترین عملکرد انسان زندگی کردن است، نه وجود داشتن.» خیلی وقتها اجازه میدهیم زندگی هر طور که دوست دارد بگذرد، هرچه که برایمان پیش میآورد را میپذیریم و امروزمان تفاوتی با دیروزمان ندارد. این نسبتاً طبیعی و راحت به نظر میرسد، به جز آن ندای همیشگی در مغزتان که میگوید، «وقتش رسیده کمی تغییر ایجاد کنی.»
برای آندسته از شما که دوست دارید از یکنواختی همیشگی نجات پیدا کنید، در زیر ۱۵ پیشنهاد ساده آوردهایم که کمکتان میکند استفاده بیشتری از زندگیتان ببرید -- زندگی را با تمام وجود تجربه کنید و از آن لذت ببرید.
قدردان آدمها و چیزهای خوب در زندگیتان باشید -- گاهی اوقات کارهایی که دیگران برایمان میکنند را نمیبینیم تا وقتیکه دیگر آن کارها را برایمان انجام نمیدهند. نباید اینطور باشید. برای چیزهایی که دارید، کسانی که دوستتان دارند و مراقبتان هستند، قدرشناس باشید. تازمانیکه روزی برسد که دیگر پیشتان نباشند، نمیفهمید که چه ارزشی برایتان دارند. از اطرافیانتان قدردانی کنید و خیلی زود خواهید دید که افراد بیشتری دورتان را میگیرند. قدردان زندگی باشید و خیلی زود متوجه میشوید که چیزهای بیشتری برای زندگی کردن در اختیار دارید.
حرفهای منفی دیگران را نادیده بگیرید -- اگر به دیگران اجازه دهید بیشتر از اینکه بازدهای به زندگیتان بدهند، از آن کسر کنند، تعادل زندگیتان بر هم خورده و بدون اینکه بفهمید اسیر منفیبافی خواهید شد. نظرات بیفایده و آزاردهنده دیگران را نادیده بگیرید. هیچکس حق قضاوت کردن درمورد شما را ندارد. ممکن است داستان زندگیتان را شنیده باشند اما مطمئناً نمیتوانند حس و حالتان را درک کنند. شما هیچ کنترلی روی حرفهای دیگران ندارید؛ اما کنترل اینکه به آنها اجازه بدهید این حرفها را به شما بزنند یا نه دست خودتان است. شما میتوانید حرفهای مسموم آنها را رد کنید تا به قلب و فکرتان آسیب نرسانند.
کسانیکه اذیتتان کردهاند را ببخشید -- اینکه دیگران را ببخشید به این معنی نیست که باز به آنها اعتماد کنید. فقط نباید وقتتان را برای متنفر شدن از کسانی که اذیتتان کردهاند تلف کنید چون باید حسابی مشغول دوست داشتن کسانی باشید که دوستتان دارند. اولین کسی که عذرخواهی میکند همیشه شجاعترین است. و اولین کسی که میبخشد قویترین است. اولین کسی که میگذرد و از ناملایمات عبور میکند، شادترین است. پس شجاع باشید، قوی باشید و شاد. آزاد زندگی کنید.
همان کسی باشید که واقعاً هستید -- اگر آنقدر خوششانس باشید که چیزی داشته باشید که شما را از دیگران متمایز کند، به هیچ وجه آن را تغییر ندهید. خاص بودن باارزش است. در این دنیای دیوانه که سعی دارد شما را مثل بقیه کند، جرات این را پیدا کنید که خودِ فوقالعادهتان باشید. و اگر بخاطر متفاوت بودن بقیه به شما خندیدند، شما هم بخاطر یکسان بودن به آنها بخندید. تنها ایستادن جرات زیادی میخواهد اما ارزشش را دارد. اینکه خودتان باشید بسیار ارزشمند است!
به ندای درونیتان گوش دهید -- زندگی یا سفری پرمخاطره است یا هیچ چیز نیست. هیچوقت نمیتوانیم با ادامه کارهایی که همیشه میکنیم، به چیزی تبدیل شویم که میخواهیم. تصمیم بگیرید که به ندای درونیتان گوش دهید نه نقطهنظرات بقیه آدمها. همان کاری را بکنید که ته قلبتان مطمئن هستید درست است. راه، راه خودتان است. ممکن است بقیه در این مسیر با شما همراه شوند اما هیچکس نمیتواند این راه را بجای شما بپیماید. و یادتان نرود که قدردان همه روزهای زندگیتان باشید. روزهای خوب شما را غرق در خوشبختی میکنند و روزهای بد تجربهتان را بالا میبرند و بدترین روزها بهترین درسها را به شما میدهند.
به استقبال تغییر بروید و از هرچه زندگی برایتان پیش میآورد لذت ببرید -- سختترین قسمت رشد کردن این است که چیزهایی که به آن عادت کردهاید را کنار بگذارید و با چیزهایی جلو روید که برایتان جدید است. بعضیوقتها باید دست از نگران بودن، تعجب کردن، شک کردن بردارید و ایمان داشته باشید که همه چیز خوب پیش خواهد رفت. به سردرگمیهایتان بخندید، هوشیارانه در زمان حال زندگی کنید و از هر چه که زندگی برایتان پیش میآورد لذت ببرید. شاید آخر کار به آنجایی نرسید که ابتدا قصد داشتید، اما به همان جایی خواهید رسید که باید می رسیدید.
روابطتان را هوشمندانه انتخاب کنید -- بهترین روابط فقط زمانهایی نیست که اوقات خوشی را میگذرانید، موانع و مشکلاتی که با هم روبهرو میشوید و این واقعیت که آخر همه آنها باز هم بگویید، «دوستت دارم» هم اهمیت دارد. و دوست داشتن کسی به این نیست که هر روز به او بگویید دوستت دارم، باید هر روز به هر طریقی که میتوانید آن را به او نشان دهید. روابط باید عاقلانه انتخاب شوند. برای عشق ورزیدن عجله نکنید. آنقدر صبر کنید تا بالاخره عشقتان را پیدا کنید. اجازه ندهید تنهایی شما را به آغوش کسی بیندازد که میدانید به شما تعلق ندارد. زمانی عاشق شوید که آمادگی آن را داشته باشید، نه وقتی که تنها هستید. یک رابطه خوب ارزش صبر کردن را دارد.
کسانی که دوستتان دارند را بشناسید -- بهیادماندنیترین افراد زندگی شما کسانی خواهند بود که زمانی دوستتان داشتهاند که چندان دوستداشتنی نبودهاید. به این افراد در زندیگیتان خوب دقت کنید و شما هم دوستشان داشته باشید، حتی وقتی چندان دوستداشتنی رفتار نمیکنند.
خودتان را هم دوست داشته باشید -- اگر میتوانید بچهها را با وجود شلوغیهایی که میکنند دوست داشته باشید؛ اگر میتوانید مادرتان را باوجود غرغرهایی که میکند دوست داشته باشید؛ اگر میتوانید خواهر و برادرتان را بااینکه هیچوقت به حرفتان گوش نمیدهد دوست داشته باشید؛ اگر میتوانید دوستتان را بااینکه فراموش میکند چیزهایی که قرض گرفته را پس بدهد دوست داشته باشید؛ در این صورت میدانید چطور میتوان آدمهایی که کامل نیستند را دوست داشت. پس مطمئناً میتوانید خودتان را هم دوست بدارید.
کارهای بکنید که در آینده از خودتان متشکر باشید -- کارهایی که هر روز انجام میدهید مهمتر از کارهایی است که هرازگاهی انجام میدهید. آنچه امروز انجام میدهید مهم است چون یک روز از زندگیتان را به ازای آن میدهید. سعی کنید کاری باشد که ارزش آن را داشته باشد.
بخاطر همه مشکلاتی که ندارید، متشکر باشید -- پولدار شدن دو صورت دارد: اینکه هر چه بخواهید داشته باشید و دیگری اینکه به آنچه که دارید راضی باشید. همین حالا قدردان همه چیز باشید و مطمئن باشید که با این روش از هر لحظه از زندگیتان لذت خواهید برد. خوشبختی زمانی میآید که دست از شکایت کردن درمورد مشکلاتی که داریم برداریم و بخاطر همه مشکلاتی که نداریم شکرگزار باشیم. و به خاطر داشته باشید، برای به دست آوردن روزهای خوب، باید با روزهای بد زندگی بجنگید.
برای تفریح کردن وقت کافی بگذارید -- گاهی اوقات لازم است که چند قدم عقب بروید تا به همه چیز خوب نگاه کنید. هیچوقت نگذارید زندگیتان آنقدر با کار مشغول شود، ذهنتان آنقدر درگیر نگرانی شود، قلبتان آنقدر انباشته از ناراحتیها و کینههای قدیمی شود که هیچ جایی برای تفریح کردن و لذت بردن نداشته باشید.
از کوچکترین چیزهای زندگی لذت ببرید -- بهترین چیزهای زندگی رایگان هستند. میتوانید از سادهترین لجظات زندگی نهایت لذت و شادی را ببرید. تماشای غروب آفتاب یا وقت گذراندن با یکی از اعضای خانواده و هزاران لذت کوچک دیگر رایگان در اختیار شماست. از آنها لذت ببرید چون ممکن است یک روز که به عقب نگاه کنید متوجه شوید که چیزهای بزرگی بودهاند.
این واقعیت را بپذیرید که گذشته امروز نیست -- اجازه ندهید گذشته حال و آینده شما را بدزدد. شاید به کارهایی که در گذشته کردید مفتخر نباشید اما اشکالی ندارد. گذشته گذشته است و قابل تغییر، قابل فراموشی یا پاک کردن از زندگیتان نیست. فقط باید آن را قبول کرد. همه ما دچار اشتباه میشویم، همه ما دچار مشکل میشویم و گاهی افسوس اتفاقات مختلف در گذشتهمان را میخوریم. اما شما اشتباهاتتان نیستید، مشکلاتتان هم نیستید، و الان با قدرت شکل دادن به زمان حال و آیندهتان اینجایید.
زمانی که باید بگذرید -- همیشه موضوع ترمیم چیزی که شکسته است نیست. بعضی روابط و موقعیتها قابل ترمیم نیستند. اگر بخواهید به زور آنها را به هم بچسبانید، همه چیز فقط بدتر خواهد شد. گاهیاوقات باید از نو شروع کنید و چیزی بهتر بسازید. قدرت نه فقط در توانایی ادامه دادن بلکه در توانایی شروع دوباره با لبخندی روی لب و عشقی در دل پدیدار میشود.
منبع:سالی جون
این بار قصد داریم به مدیران بیاموزیم چه بگویند و چه نگویند.
1 - حقوق شما را من می دهم پس هرکاری می گویم باید انجام دهید
این عبارتی دیکتاتورمابانه است. تهدیدها و بازی هایی از این دست راه مناسبی برای برانگیختن حس سخت کوشی کارمندان یا نشان دادن قدرتتان به آنها نیست. مدیران بزرگ کارمندان خود را تشویق می کنند، به آنها انگیزه می دهند و حتی از آنها استفاده می کنند بدون اینکه به چنین عبارت هایی نیاز داشته باشند. رهبران خوب نیازی به تهدید کردن ندارند. این عبارت به صورت غیرمستقیم یعنی اینکه اگر هرکاری می گویم انجام ندهید شما کارتان و در نتیجه حقوقتان را از دست خواهید داد. درواقع عصر برده داری سال هاست به پایان رسیده است.
2 - شما باید سپاسگزار باشید که چنین مزایایی دریافت می کنید. شرکت های دیگر فقط گوشت یخ زده به کارمندان خود می دهند
خب البته نیاز به توضیح نیست که به جای « گوشت یخ زده » می توان هر چیزی دیگری برحسب موقعیت قرار داد. یک رئیس عاقل، خوب می داند که این کارمندان هستند که در حال تولید و سودرسانی به مجموعه تحت امر او هستند و بنابراین اگر مزایایی هم در کار است حاصل تلاش همان کارمندان است. تنها یک مدیر اندیشمند است که همیشه از اینکه به کارمندانش ـ که در چرخه تولید سازمان او نقش دارند پاداش می دهد ـ خوشحال است. تکلیف بقیه مدیران مشخص است؛ نیست؟!
3 - من دیشب تا دیروقت و صبح پنج شنبه اول وقت سرکار بودم. شما کجا بودید؟
این که با گفتن این جمله از کارمندتان انتظار داشته باشید ۲۴ ساعت شبانه روز و هفت روز هفته در خدمت شما باشد، جز نارضایتی و کاهش روحیه کاری در کارمندان نتیجه ای دربر ندارد. اینکه یک رئیس هفت روز هفته را کار می کند هیچ دلیلی نمی شود بر اینکه یک کارمند خوب و وفادار نیز همین کار را انجام دهد. اصولا وقتی جایگاه اداری اشخاص متفاوت است باید پذیرفت که میزان ساعات کاری افراد نیز متفاوت است. به قول آن مثل قدیمی: « هرکه بامش بیش، برفش بیشتر. » و مسلما بام یک رئیس خیلی بیشتر از یک کارمند است!
4 - شما باید بمانید. چون زن هستید، تبعیضی علیه تان قائل نیستیم
این جمله را رئیس یک اداره به کارمند مونث اش گفته که به تازگی در زمینه تکنولوژی برنده جایزه ای شده بود. در واقع یک رئیس بزرگ هیچ وقت تبعیضی بین کارمندانش قائل نمی شود که نیاز داشته باشد آن را یادآوری کند. یعنی با هر کسی مطابق با جایگاه او برخورد می کند. در واقع تفاوت رفتاری بین کارمندان براساس « جنسیت »، « تعلقات مذهبی »، « سیاسی » یا « نژادی » تنها موجب آسیب پذیری کارمندان می شود. بروز چنین رفتارهایی اگر نگوییم غیرقانونی است باید گفت زشت و به دور از معیارهای انسانی است. نباید از یاد ببرید که شما رئیس هستید ـ آن هم در ساعات محدود اداری ـ نه برده دار یا نژادپرست!
5 - ما باید هزینه ها را کاهش دهیم (آن هم در همان زمانی که جناب رئیس به تازگی ساختمان مجللی را به عنوان دفتر کار خریده است.)
وقتی مشکلات در سازمانی رخ می کنند، این رئیس آن شرکت است که باید بیشترین بار مشکلات را روی دوش خود بگذارد نه اینکه انواع و اقسام راه ها را برای حواله بار مشکلات به دوش کارمندان بکار ببندد. هیچ کارمندی رئیسی را که در بحران های اقتصادی اداره، زندگی ای برخلاف جریان معمول دارد دوست نخواهد داشت. اینکه در مشکلات اقتصادی و شرایط سخت روسا باید نمونه ای باشند برای کارمندان فقط یک شعار نیست، کمی هم می تواند رنگ واقعیت به خود بگیرد!
6 - نمی خواهم شکایت های شما را گوش کنم
به عنوان یک رئیس، شما باید به صورت مرتب حرف های کارمندان و حتی گلایه های انتقادآمیز و منفی آنها را گوش دهید. در واقع یک لیدر باید با آغوش باز پذیرا و پاسخگوی پرسش های کارمندانش باشد. جرات روبه رو شدن با انتقادهای کارمندان نتایج فراوانی در پی دارد که مهم ترین آن تثبیت ریاست شما و نشان دهنده اعتماد به نفس بالایتان است. حتی زمانی که به عنوان یک رئیس نمی توانید در حل مشکل خاصی به کارمندتان کمک کنید، صرف چنددقیقه وقت باعث می شود کارمندتان از نظر ذهنی به شما وفادارتر شده و شما را به عنوان تکیه گاهی برای خودش بداند.
7 - ما همیشه به این شیوه عمل کرده ایم
این جمله تنها باعث می شود راه برای نوآوری و ابداع بسته شود. بهترین عبارتی که می توان در این موقعیت استفاده کرد این جمله است: «برای بهبود این وضعیت شما چه راهی را پیشنهاد می کنید؟ » بکار بردن جمله اول یعنی اینکه شما به صورت غیر مستقیم به کارمندتان می گویید که او نمی تواند و نباید برای بهبود وضعیتی که شرکت در آن گیر کرده است اظهارنظر کند. تنها وظیفه رئیس، مدیریت کارمندان نیست بلکه تشویق کردن کارمندان به یافتن راه حل های خلاقانه برای حل مشکلات کاری یکی از مهم ترین وظایف یک رئیس کاربلد و فهیم است.
8 - کاری که انجام داده اید وحشتناک است
مدیران باید انتظارات خود را به روشنی برای کارمندان بیان کنند. باید به کارمندان به صورت دقیق درمورد منابع، بودجه، مهلت انجام پروژه و حتی حمایت هایی که می توان برای یک پروژه لحاظ کرد توضیح داد. وظیفه مدیران است که از کارمندان بخواهند آنچه از آنها خواسته شده را تکرار کنند تا بفهمند به درستی متوجه جریان شده اند یا نه. اگر کارمندی در انجام کاری به صورت مکرر اشتباه می کند، شاید آن کار با شرایط او همخوانی ندارد یا دستورالعمل ها را به اشتباه دریافت کرده است. در هرحال تشخیص این نکته برعهده یک نفر است: رئیس!
9 - کارمندی بدتر از تو تا بحال ندیده ام
خشم، درشت گویی و توهین و تحقیر نیزه هایی هستند که مستقیما قلب کارمند را نشانه می گیرند. روسا بیش از همه باید مراقب رفتار خود باشند و بافرهنگ و حرفه ای رفتار کنند. حقیقت این است که یک رئیس حتی نباید جلوی کارمندش ناسزا بگوید، چه رسد به اینکه «به» کارمندش ناسزا بگوید. ریاست چیزی است فراتر از دست ها را به کمر گذاشتن، چشم ها را بستن و دهان را بازکردن. به طور خلاصه باید گفت که یک رئیس باید در انتخاب کلماتش به شدت دقت کند. درواقع مهار کلام باید در دست های رئیس باشد.
منبع : سیمرغ
کلمات، تاثیر شگرفی روی ناخودآگاه دارند. ناخودآگاه بدون آنکه منظورمان را بداندهر چه بگوییم خوب یا بد برایمان خلق می کند. لذا لازم است برای دستیابی به موفقیت از کلمات مثبت و دارای انرژی مثبت جداَ استفاده کنیم.
با این که مفهوم کلی عبارت "من بیمار نیستم" مثبت است اما کلمه "بیمار" واژه منفی است. ضمیر ناخودآگاه به منظور و مفهوم کاری ندارد، بلکه روی کلمات متمرکز می شود. به عنوان مثال در جمله "فراموش نکنی در هنگام برگشتن نان بخری" احتمال فراموشی بیشتر از زمانی است که می گوییم "یادت باشد که هنگام برگشتن نان بخری"، زیرا در حالت اول ناخودآگاه بر روی فراموشی تمرکز می کند و در حالت دوم بر روی به یاد ماندن.
و یا مثلاَ برای آرام شدن یک نفر جمله "آرام باش" بیشتر از جمله "داد نزن" تاثیر دارد و همچنین به کار بردن جملاتی از قبیل "خسته نباشی"، "دستت درد نکند" و... در ناخودآگاه تاثیر منفی می گذارد و باعث افزایش خستگی، درد و... می شود.
وقتی درباره چیزی واژه بد را به کار می بریم باید بدانیم در جهان چیز منفی و بدی وجود ندارد. وقتی چیزی بد تلقی می شود، در واقع به ما خبر نبودن خوبی می دهد. پس چه بهتر است که به جای بد بگوییم ناخوب. هر گاه ذهنتان را از امواج منفی (افکار، کلام، عادات و... ) تخلیه کنید آنگاه شاهد هجوم شادی و آرامش خواهید بود.
به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود
به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت
به جای دستت درد نکنه ؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی
به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
به جای گرفتارم؛ بگوییم : در فرصت مناسب با شما خواهم بود
به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟
به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده
به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما
به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه
به جای فقیر هستم؛بگوییم : ثروت کمی دارم
به جای بد نیستم؛ بگوییم : خوب هستم
به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست
به جای مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم
به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود
به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه
به جای من مریض و غمگین نیستم؛ بگوییم : من سالم و با نشاط هستم
به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم
به جای جملاتی از جمله چقدر چاق شدی؟، چقدر لاغر شدی؟، چقدر خسته به نظر میآیی؟، چرا موهات را این قدر کوتاه کردی؟، چرا ریشت را بلند کردی؟، چراتوهمی؟، چرا رنگت پریده؟، چرا تلفن نکردی؟، چرا حال مرا نپرسیدی؟
بگوییم: سلام به روی ماهت، چقدر خوشحال شدم تو را دیدم، همیشه در قلب من هستی ....
یکی از بزرگترین سختیهای زندگی در دنیا آدمهایی هستند که میخواهید با آنها ارتباط برقرار کنید.
چه قصد شروع یک کار جدید را داشته باشید، چه بخواهید از کار قبلیتان بیرون بیایید، بخواهید دونده ماراتن شوید یا ۲۰ کیلو وزن کم کنید، هیچ فرقی نمیکند.
سریعترین راه برای پر کردن فاصله بین جایی که الان هستید و جایی که میخواهید باشید، به آدمهای دور و برتان بستگی دارد.
محیط شما تعیینکننده همهچیز است
سوال اینجاست که برای آن چه میکنید؟
مشکل این است که ۸۰ درصد از آدمهای دور و بر ما از کارشان لذت نمیبرند.
این یعنی محیط اطراف اکثر افراد شدیداً مسموم است. این افسردگی آدمها را افزایش داده و به همین علت خیلی از ما دوست داریم تنها باشیم. آدمهای اطراف ما اعتقاد دارند که ما قادر به انجام هیچ کاری نیستیم.
بنابراین قطعاً باید محیطمان را تغییر دهیم.
طی چند سال گذشته مطالعات زیادی درمورد روشهای برقراری ارتباط با دیگران انجام شده است. اینطور که به نظر می رسد، انتخاب افراد الهامبخش و پرشور در اطرافمان آنقدرها که فکر میکنید سخت نیست.
اینجا ۱۶ راه آسان عنوان میکنیم که کمکتان میکند فوراً تاثیری فراموشنشدنی گذاشته و بتوانید اطرافتان را با کسانی پر کنید که غیرممکنها را به نظرتان عادی جلوه دهند.
1. دوستیابی کنید. این پایه کار است. ایجاد ارتباطات خوب چیزی جز دوستیابی نیست. وقتی میخواهید به کسی نزدیک شوید، بپرسید، «اگر این آدم دوست صمیمی من بود یا کسی بود که دوست داشتم صمیمیترین دوستم باشد، چطور رفتار میکردم؟ » شما با دوستان نزدیکتان هیچ پنهانکاری ندارید و درمورد خودتان حرف میزنید. به دوستانتان اولویت دهید. به حرفهایشان گوش دهید. مشکلات آنها را بشنوید تا بتوانید به هر طریقی که در توانتان است به آنها کمک کنید. طبق آن رفتار کنید.
2. ارزشی فوری و واقعی بدهید. آشنا شدن با آدمها نیازمند بهتر کردن زندگی آنهاست. چه با لبخند زدن به آنها باشد، چه با پیشنهاد یک کار جدید به آنها، چه معرفی یک کتاب خوب یا هر چیز دیگری، همیشه راهی برای کمک کردن به آدمها هست. به هر فرد بعنوان فرصتی برای افزدن ارزش استفاده کنید. سخاوتمند باشید و به موفقیت دیگران کمک کنید.
3. بدانید چه چیزی برای آنها مهم است. تحقیق کنید. هرچه کمکتان خاصتر باشد، بهتر است. باید درمورد کسانیکه دوست دارید با آنها آشنا شوید، هرچه میتوانید اطلاعات جمع کنید. بلاگها و کتابهای آنها را بخوانید، درمورد علایق، خانواده، هیجانات و کارشان اطلاعات بگیرید. همهچیز یک بازی است. با ابزارهای آنلاین امروز، دیگر هیچ بهانهای برای نداشتن اطلاعات درمورد آدمها نیست.
4. زمینه مشترک پیدا کنید. همه آدمها با هم وجه مشترک دارند. این را بعنوان یک چالش جالب نگاه کنید. هرچه سریعتر بتوانید این ایدهها، اعتقادات و علایق مشترک را پیدا کنید، سریعتر میتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید. با مدرسه، دانشگاه، رستوران، شهر یا برنامه تلویزیونی مشترک شروع کنید. همینطور پیش بروید و کمکم وارد مسائل عمیقتر شوید.
5. دقت کنید. راحتترین راه برای جذاب به نظر رسیدن این است که خودتان را مجذوب نشان دهید. نسبت به هرچه که درمورد دیگران میفهمید خود را علاقهمند نشان دهید. نه به خاطر اینکه بتوانید فوراً جوابی بدهید، به این دلیل که دریچهای به دنیای آنها باز کنید. آدمها دوست دارند داستانشان را تعریف کنند. شما برای شنیدن این داستان خود را علاقهمند نشان دهید.
6. علاقه خود را بروز دهید. باید جالب به نظر برسید. بهترین راه برای این کار این است که علایقتان، ایده یا عقیدهای که شدیداً نسبت به آن هیجان دارید را در نظر بگیرید. شور و هیجان شما نسبت به علایقتان در تاثیرگذاریتان بر دیگران تعیینکننده است. هیچکس دوست ندارد با آدمهای بیتفاوت حرف بزند. این مطمئنترین راه برای این است که به کسی تبدیل شوید که ارزش حرف زدن را داشته باشد.
7. خودتان باشید. سعی نکنید مثل یک نفر دیگر به نظر برسید. انتقادپذیر باشید. داستان واقعی زندگی و اهدافتان را بیان کنید. درمورد همسر، بچهها و مشکلاتتان با دیگران حرف بزنید. حرف زدن درمورد آبوهوا هیچ ارتباطی ایجاد نمیکند.
8. مهمترین واژه دنیا را استفاده کنید. اسمهای آنها را به خاطر بسپارید. هیچ چیز بهتر از شنیدن اسمتان نیست، مخصوصاً از زبان کسی که به تازگی با او آشنا شدهاید. و اینکه «من اسمها یادم نمیماند» اصلاً عذر خوبی نیست. تمرین کنید. همان لحظه که اسمشان را میشنوید، آن را یادداشت کنید. بلند آن را تکرار کنید. یک تصویر یا فکر جالب با او مرتبط کنید. هر کاری بکنید که آن را به خاطر بسپارید.
9. ارتباطدهنده باشید. گروهها را با هم مرتبط کنید. میزبان رویدادهای مختلف باشید. دوستانی که علایق مشترک دارند را به هم معرفی کنید. هیچ خدمتی بالاتر از این نمیتوانید در حق دوستانتان انجام دهید.
10. یک زندگی جالب داشته باشید. زندگی داشته باشید که شنیدن داستان آن برای همه جذاب باشد--مخصوصاً برای خودتان. کارهایی انجام دهید که معمولاً نمیکنید. فقط بودن در محیطی جدید باعث میشود بدون اینکه تلاشی کرده باشید، با گروههای جدیدی از آدمها آشنا شوید. هرچه کارهای بیشتری انجام دهید و امتحان کنید، حرفهای بیشتری برای تعریف کردن خواهید داشت.
11. داستان تعریف کنید. آدمها با انرژی و احساس با هم ارتباط میگیرند نه واقعیات و موقیتها. هر زمان که توانستید سعی کنید با تعریف کردن داستان با دیگران ارتباط برقرار کنید و از آنها همه بخواهید که برای شما داستان بگویند. خاطرات جالب زندگی خودتان را هم میتوانید تعریف کنید تا دیگران از آنها لذت ببرند.
12. طوری لباس بپوشید که جلبتوجه کند. منظورمان این نیست که کفشهای غواصی پا کنید یا هر چیز مسخره دیگر، باید در ظاهرتان چیزی داشته باشید که بسیار خاص و فقط متعلق به شما باشد. مثل نوع پیراهن یا کلاهی که سرتان میگذارید، ظاهرتان باید طوری باشد که دیگران فوراً متوجه شما بشوند.
13. قدردان باشید و تشکر کنید. هیچ فرصتی را برای تشکر کردن از آدمها حتی برای کوچکترین کارها از دست ندهید، مخصوصاً اگر در کار مهمی کمکتان کرده باشند. راههایی تازه برای تشکر کردن پیدا کنید.
14. غریبهها را دوست ببینید، نه دشمن. وقتی وارد اتاقی میشوید، به صورتهای ناآشنا به چشم دوستانتان نگاه کنید، انگار که سالهاست آنها را میشناسید.
15. به آدمها توجه کنید. وقتی واقعاً توجهی به اطرافیانتان نداشته باشید و آنها برایتان اهمیتی نداشته باشند، هیچکدام از موارد بالا به درد نخواهد خورد. وقتی ارزشی برای کسی که در زندگیتان است قائل نباشید، مطمئناً نخواهید توانست این کارها را انجام دهید. اگر قرار باشد به طریقی قوی با دیگرن ارتباط برقرار کنیم، باید نگاهمان را به آنها تغییر دهیم.
16. خودتان را نشان دهید. ارتباطات در خانه یا دفترکارتان اتفاق نمیافتند. باید بیرون بروید، سلام کنید و با دیگران آشنا شوید. این میتواند با ایمیل و ارتباط آنلاین شروع شود. اما این فقط یک شروع است. هیچ چیز تاثیرگذارتر از ارتباط از نزدیک نیست. نباید خودتان را پشت تکنولوژی پنهان کنید. از دفترکارتان و پشت کامپیوتر بیرون بروید و به محلهایی بروید که افرادی جالب آنجا رفتوآمد میکنند.
این آدمهای اطراف ما هستند که دنیایمان را کنترل میکنند میتوانند رویاهایمان را نابود کنند یا آنها را ممکن سازند. انتخاب آن ۱۰۰٪ بر گردن خودتان است.
برگرفته از وب گروه بزرگ ایران ســــــــان iransun.net
روز جمعه 19 ابان ماه روز مبارک و پر میمنتی است زیرا 12 سالگی دختر گلم نازنین بود . این روز را به مادرش ؛خودش و خواهرش اذین خانم تبریک می گویم.
دیروز موقع برگزاری مراسم جشن تولد که در فضایی چهار نفره برگزار گردید اذین همش می گفت جشن تولد اوست و شمع کیک تولد رو چندین بار فوت کرد. روز خوبی بود و لذت بردیم.
دوازده سال پیش در حالی که در ماموریت مهمی در خارج از کشور بودم دخترم نازنین بدنیا امد دقیقا شب نیمه شعبان و من از اینکه در ایران نبودم بسیار ناراحت و نگران بودم چه میشد کرد انگار 5 روزی برای بدنیا امدن عجله کرده بود و الا من برنامه ریزی کرده بودم که به محض ورود به ایران به بیمارستان سینا مراجعه نمائیم.
اسمش رو از قبل با همسرم انتخاب کرده بودیم نازنین. در ان مدت مادر همسرم و پدر بزرگوارشان مرحوم حاج اقای عنایتی از خانمم و نازنین خانم مراقبت می کردند روز پنجم تولد نازنین من خودم رو به ایران رساندم.