«مادرم روزت مبارک»

بعد از یک سال و اندی هنوز مرگش را باور نکرده ام.هنوز در جستجوی بویش هستم و در دفتر خاطرات نام و اندیشه اش را جستجو میکنم صد حیف که از بین ما زود رخت بربست.  روحش شاد

روز جمعه در پارک ملت مشهد بد جوری دلم گرفت این روزها که میشود دلم بدجوری می گیرد. تو رو خدا اگر مادر دارید از لحظه لحظه حضورش شکر گزار باشید. دنیا بدون مادر بی رنگ است .اگر توانایی نگهداریش را ندارید لااقل به دیدنش بروید.  قدر مادران این موجودات آسمانی رو بدونیم یه وقت به خودمون می آییم که خیلی دیره مبادا که بازی روزگار تکرار گردد. 

( حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ) بسیارآموزنده

یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده:
 
اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.
حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم.
حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم.
حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم.
حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم
 
 
 
Top five regrets of the dying
A nurse has recorded the most common regrets of the dying, and among the top ones is 'I wish I hadn't worked so hard'. What would your biggest regret be if this was your last day of life?
There was no mention of more sex or bungee jumps. A palliative nurse who has counselled the dying in their last days has revealed the most common regrets we have at the end of our lives. And among the top, from men in particular, is 'I wish I hadn't worked so hard'.
Bronnie Ware is an Australian nurse who spent several years working in palliative care, caring for patients in the last 12 weeks of their lives. She recorded their dying epiphanies in a blog calledInspiration and Chai, which gathered so much attention that she put her observations into a book called The Top Five Regrets of the Dying.
Ware writes of the phenomenal clarity of vision that people gain at the end of their lives, and how we might learn from their wisdom. "When questioned about any regrets they had or anything they would do differently," she says, "common themes surfaced again and again."
Here are the top five regrets of the dying, as witnessed by Ware:
1. I wish I'd had the courage to live a life true to myself, not the life others expected of me.
"This was the most common regret of all. When people realise that their life is almost over and look back clearly on it, it is easy to see how many dreams have gone unfulfilled. Most people had not honoured even a half of their dreams and had to die knowing that it was due to choices they had made, or not made. Health brings a freedom very few realise, until they no longer have it."
2. I wish I hadn't worked so hard.
"This came from every male patient that I nursed. They missed their children's youth and their partner's companionship. Women also spoke of this regret, but as most were from an older generation, many of the female patients had not been breadwinners. All of the men I nursed deeply regretted spending so much of their lives on the treadmill of a work existence."
3. I wish I'd had the courage to express my feelings.
"Many people suppressed their feelings in order to keep peace with others. As a result, they settled for a mediocre existence and never became who they were truly capable of becoming. Many developed illnesses relating to the bitterness and resentment they carried as a result."
4. I wish I had stayed in touch with my friends.
"Often they would not truly realise the full benefits of old friends until their dying weeks and it was not always possible to track them down. Many had become so caught up in their own lives that they had let golden friendships slip by over the years. There were many deep regrets about not giving friendships the time and effort that they deserved. Everyone misses their friends when they are dying."
5. I wish that I had let myself be happier.
"This is a surprisingly common one. Many did not realise until the end that happiness is a choice. They had stayed stuck in old patterns and habits. The so-called 'comfort' of familiarity overflowed into their emotions, as well as their physical lives. Fear of change had them pretending to others, and to their selves, that they were content, when deep within, they longed to laugh properly and have silliness in their life again."

سال نو مبارک

نزدیک بهار که میشه آدم هم بی اختیار مثل طبیعت به جنب و جوش می افته و سعی داره خودشو تغییر بده، نو میشه درست مثل بهار و طبیعتش... واقعا که بهار گل سرسبد فصل هاست درست همونطور که شما دوستان عزیز گل سرسبد خوبان خدا هستید ...با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد ،برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت، روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد.

باید ها و نبایدها در ازدواج آگاهانه و منطقی دختران

در سایت  عصر ایران به مطلب جالبی بر خوردم که جالب بود ولی با عنوانی نه چندان جالب و به گونه ای طعنه امیز ذکر گردیده بود ضمن انجام اصلاحات عنوانی متن مقاله در ذیل به خوانندگان محترم تقدیم می گردد: 
 دوست دارید ازدواج کنید اما احساس می‌کنید که هیچ کدام از مردان جهان به شما توجهی ندارند و حتی حاضر نیستند به‌عنوان یک گزینه احتمالی به شما فکر کنند؟ اطراف‌تان کسانی هستند که مشترکات زیادی با شما دارند اما آن‌ها هم تنها به‌عنوان یک دوست روی شما حساب می‌کنند و تمایلی به ازدواج با شما ندارند؟
 
دوستان دوره دبیرستان و دانشگاه‌تان یکی‌یکی سر خانه و زندگی خودشان رفته‌اند و احساس می‌کنید که تنها مانده‌اید؟ اگر مدام ذهن‌تان را با این فکر و خیال‌ها پر کرده‌اید، بهتر است دست بردارید و از مجردی‌‌تان یک بحران پر از غصه نسازید.
 
شاید هنوز آمادگی ازدواج ندارید و نتوانسته‌اید آنطور که باید برای ساختن یک زندگی مشترک آماده شوید. ازدواج کردن موضوعی نیست که بتوان برایش الگو و راه حل ارائه کرد اما شاید با خواندن مراحل زیر بتوانید برای ازدواج‌تان آماده‌تر شوید و دست از این نگرانی‌ها هم بردارید.

آه و ناله نکنید

به منفی‌بافی‌های‌‌تان پایان دهید. وقتی که با دوستان یا خانواده‌‌تان صحبت می‌کنید، خشم یا عصبانیت‌‌تان از این‌که ازدواج نکرده‌اید را بروز ندهید. به جای این‌که مدام از ازدواج نکردن‌تان حرف بزنید سعی کنید در مورد موضوعاتی که برای طرف مقابل‌تان جالب است گفت‌وگو کنید. می‌توانید با توجه به شخصیت فرد مقابل‌تان از سیاست،  مذهب،  هنر، سرگرمی یا ورزش صحبت کنید و اگر هم کسی از شما پرسید که چرا ازدواج نکرده‌اید، به جای آه و ناله کردن خیلی منطقی بگویید که هنوز با فردی که برای‌تان مناسب باشد روبه‌رو نشده‌اید.

دوستی‌هایتان را خراب نکنید

برای جلب توجه دیگران به هر شیوه‌ای متوسل نشوید. اگر شما یک دوست یا همکار‌ دارید که نسبتا به شما نزدیک است و احساس می‌کنید، می‌تواند فرد مناسبی در زندگی شما باشد، عجولانه اقدام نکنید. بگذارید زمان بگذرد و به شما ثابت شود که آیا می‌توانید زوج خوبی برای هم باشید یا این‌که او هم همین علاقه را به شما دارد؟
 
هیچ وقت با فرستادن یک پیامک عاشقانه و ابراز عشق‌تان به زبان بی‌زبانی، رابطه دوستی‌‌تان را خراب نکنید زیرا ممکن است او با دیدن چنین واکنش‌هایی از طرف شما، کاملا از شما فاصله بگیرد و همین دوستی آرام و ساده را هم از دست بدهید.
 
از طرف دیگر اگر او به فرد دیگری علاقه‌مند است، واکنش خصمانه‌ای نشان ندهید و دوستی‌‌تان را به هم نریزید. به این فکر کنید که این فرد در مقام یک دوست ساده چقدر به زندگی شما آرامش می‌دهد و تنهایی‌‌تان را از بین می‌برد. با این اوصاف آیا هنوز هم ارزش این را دارد که به‌خاطر این‌که عاشق‌تان نیست از زندگی‌‌تان بیرون برود؟

زندگی‌‌تان را شلوغ کنید

برای مشغول کردن ذهن‌تان و شلوغ کردن زندگی‌‌تان راه‌های دیگری پیدا کنید. درست است که هر تعلقی در زندگی جای خودش را دارد و هیچ‌چیز نمی‌تواند جای یک همراه خوب را برای شما پر کند اما اگر از تک‌بعدی بودن دست بردارید و مشغولیت‌های دیگری برای خود‌تان ایجاد کنید خیلی چیزها تغییر می‌کند. سعی کنید کار مورد علاقه‌‌تان را پیدا کنید و آن را جدی بگیرید، برای زندگی‌‌تان دلیلی پیدا کنید.
 
این دلیل می‌تواند کار، تحصیل، دوستان‌، خانواده یا هر چیز دیگری باشد. همانطور که گفتیم این موارد نمی‌تواند جای یک رابطه حمایت‌گرانه و عاطفی را پر کند اما اگر شما زندگی‌‌تان را پوچ و بی‌معنا نبینید و دلایل زیادی برای افتخار کردن به‌خود و زندگی‌‌تان داشته باشید، حال‌تان خیلی بهتر از حالا می‌شود.

قطعا در خانواده و در میان دوستان شما افراد زیادی هستند که قصد ازدواج دارند و روز به روز هم تعدادشان کمتر می‌شود. ممکن است با ازدواج‌کردن هر کدام آن‌ها از خود بپرسید که چرا شما نتوانسته‌اید یکی از گزینه‌ها باشید و چرا همیشه زنان دیگر هستند که مورد توجه قرار می‌گیرند اما به جای این فکر و خیال‌ها سعی کنید در خود معیارهایی را پرورش دهید که از نظر همه برای انتخاب یک همسر ایده‌آل ضروری هستند.
 
آدم‌های اطراف شما براساس رفتارهایی که در همین لحظات عادی زندگی‌‌تان انجام می‌دهید روی شما قضاوت می‌کنند. بدخلقی‌ها، بهانه‌گیری‌ها، رفتارهایی که با خانواده‌‌تان دارید و بسیاری موارد دیگر می‌تواند مبنای قضاوت دیگران روی شما باشد. پس اگر واقعا قصد ازدواج دارید و این دنیای مجردی آزار‌تان می‌دهد، به همه این جزئیات توجه کنید. ظاهر‌سازی‌ کافی نیست بلکه باید با دل و جان همه این‌ها را تغییر دهید.

از رابطه‌های‌‌تان درس بگیرید

ممکن است شما پیش از این، چند رابطه شکست خورده را تجربه کرده باشید و این شکست‌های مکرر اعتماد به نفس شما را از بین برده باشد. به‌جای این‌که احساس ناتوانی کنید سعی کنید از این شکست‌ها درس بگیرید. رابطه‌های شما به چه دلایلی شکست خورده؟ چه اشتباهاتی کرده‌اید و چه کارهایی می‌توانستید و نکرده‌اید؟ اگر واقعا دوست دارید که ازدواج کنید باید برای شروع یک رابطه تازه آماده باشید. مهم نیست که این رابطه در چه زمانی شکل می‌گیرد بلکه شما باید همیشه برای چنین ارتباطی آماده باشید.
 
رابطه‌ها و زندگی‌های مشترک اطرافیان‌تان هم می‌تواند برای شما الگوی خوبی باشد این‌که چه رفتارهایی انجام می‌دهند که از نظر‌تان اشتباه است و باید از آن‌ها بپرهیزید و چه رفتارهایی می‌تواند الگوی مناسبی برای زندگی آینده شما باشد. از طرف دیگر به رفتارها و شخصیت مردان اطراف‌تان هم دقت کنید. شاید با همین بررسی‌ها بتوانید در تصمیم‌گیری آینده‌‌تان هم موفق‌تر باشید و بدانید که چه مردی می‌تواند شاهزاده سوار بر اسب شما باشد.

 
وسواس را کنار بگذارید

محافظه کاری‌های بی‌مورد را کنار بگذارید و با ازدواج، وسواس گونه برخورد نکنید. اگر خواستگارهایی دارید که حاضر نیستید حرف‌های‌شان را بشنوید یا اگر گاهی فامیل و دوستان‌تان کسی را برای ازدواج به شما معرفی می‌کنند اما شما اهمیتی نمی‌دهید، باید کمی در نگاه‌تان تجدید نظر کنید. شاید یکی از همین موارد بتواند همسر ایده‌آلی برای شما باشد. از آشنایی نترسید و چند هفته‌ای با خواستگارهای‌تان صحبت کنید و بعد تصمیم بگیرید، مشکلات کوچک آدم‌ها را بهانه نه گفتن نکنید.
 
فراموش نکنید که هر کسی با هر شخصیتی هم که باشد، مشکلاتی دارد که می‌توان از آن‌ها ایراد گرفت. شما نمی‌توانید یک شخصیت بی‌عیب و نقص را به‌عنوان همسر‌تان انتخاب کنید چون اصلا چنین شخصیتی وجود ندارد اما سعی کنید فردی را انتخاب کنید که بتوانید با مشکلاتش کنار بیایید و مدام به خاطرشان افسرده یا عصبانی نشوید.

تکلیف‌تان را روشن کنید

شما نباید برای فرار از چیزی به سمت ازدواج بروید بلکه باید تنها برای ساختن یک زندگی بهتر در کنار فردی که به شما آرامش می‌دهد چنین قدمی بردارید.

اگر نمی‌دانید چطور باید انتخاب کنید و چطور پیش بروید بهتر است سراغ یک مشاور بروید. با شرکت در کلاس‌های آمادگی ازدواج می‌توانید تا حدودی تکلیف‌تان را روشن کنید و هم آگاهانه‌تر انتخاب کنید و هم منطقی‌تر پیش بروید.

۳ مطلب تامل برانگیز!

1. اتمام حجت از روز اول!
ژاپنی ها با بچه هایشان، همان کلاس اول دبستان، اتمام حجت می کنند.  درس اول هم جغرافیا است؛ نقشه ژاپن را میگذارند جلوی بچه ها و می گویند: ببینید این ژاپن کوچولوی ماست، ببینید! ژاپن ما نفت ندارد، گاز ندارد، معدن ندارد، زمینش محدود است و جمعیتش زیاد و... لیست «نداشته ها» را به بچه ها گوشزد میکنند، خیلی خودمانی بچه هایشان را می ترسانند...

در ژاپن نظام آموزشی فهرست مشاغل مورد نیاز جامعه را از همان اول کار، به «بچه ها» گوشزد میکند، حتی حجم موضوعات درسی کتابهای درسی در ژاپن، یک سوم اروپا است، چون ژاپنیها معتقدند «عمق» بهتر از «وسعت» است!

حالا این را مقایسه کنید با کتابهای درسی و حتی رسانه های ما-از هر جناح و طیف، مخالف و موافق- که از همان اول مدام در گوش بچه ها می خوانند: «ای ایران،ای مرز پرگهر،سنگ کوهت در و گوهر است» و... در دبستان هم، اولین درس ما تاریخ است، نه برای عبرت، بلکه شرح «افتخارات گذشته»، اگر گربه جغرافیایی را هم بگذارند جلوی بچه ها، باغرور میگویند:« بچه ها ببینید! ایران همه چیز دارد! ایران نفت دارد، گاز دارد، جنگل دارد، دریا دارد و...»

نتیجه اش میشود احساس «داشتن» و «غنای کامل» وایجاد تلفیقی از تنبلی اجتماعی و حتی طلبکاری که به اشتباه به آن میگوییم غرور ملی. با این وصف، کودکان و جوانان و مدیران و نسل جدید ما باید برای چه «چیزی» تلاش کنند؟

این میشود که بچه های ما فکر و ذکرشان، میشود دکترشدن، مهندس شدن و خلبان شدن، یعنی شغلهای رویایی و به شدت مادی – که نفع و رفاه «شخص» در آن حرف اول و آخر را میزند نه نیاز کشور- میدونی؟
 

 

2. حس دوستی و همکاری
در مهد کودک های ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته و بعد 9 بچه و 8 صندلی و ادامه بازی تا یک بچه باقی بمونه. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.
در مهد کودک های ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر.
با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هر کی باید به فکر خودش باشه. اما در سرزمین آفتاب، چشم بادامی ها با این بازی به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر و کار تیمی رو یاد میدن.

نه ما و نه بزرگانمان کارکردن با هم را نیازموخته ایم ، بلکه هر روز درس های جدیدی از تکنیک های حذف و زیر پا گذاشتن یکدیگر را می آموزیم!

3.  میانبر؟ اصلا!

به خود و فرزندانتان دانش بیاموزید، میانبر وجود ندارد. به هیچ وجه نگذارید فرزندانتان از دانش آموزی منحرف گردند .
شما را به خدا ، دیگه از فشار به بچه های خود برای بدست آوردن نمره 20 دست بردارید. به آنها کارگروهی بیاموزید. جلو زدن از هم و دیگران را پشت سرگذاشتن را به آنها نیاموزید . دست هم گرفتن و با هم جلو رفتن را بیاموزید . اگر موفق نشوند آنها را یاری کنید تا موفق شوند . واگر اکنون نمی توانند موفق شوند پس هرگز موفق نخواهند شد .تنها چیزی که لازم داریم ، شناخت خودمان است . پیروزی ما بسته به دانش و خلاقیت و سوادآموزی و قدرت کار گروهی ماست و بس.