قمپز ( در اصل قپوز) نام توپی است که عثمانیها در سلسله جنگهایی که با ایران داشتهاند مورد استفاده قرار میدادند. این توپ اثر تخریبی نداشت چرا که در آن از گلوله استفاده نمیشد و فقط از باروت و پارچههای کهنه که با فشار درون لوله توپ جای میدادند تشکیل شده بود. هدف از استفاده آن ایجاد رعب و وحشت در بین سپاهیان و ستوران بوده است. در جنگهای اولیه بین ایران و عثمانی، این توپ نقش اساسی در تضعیف روحیه سربازان ایرانی داشت ولی بعدها که دست آنها رو شد، دیگر فاقد اثر اولیه بود و هر گاه صدای دلخراش این توپ به صدا در میآمد، سپاهیان میگفتند: نترسید، قمپز در کردند
پرویزشاپور نویسنده ایرانی است. شهرت او به دلیل نگارش نوشتههای کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند.در سال های ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، نوه خاله مادرش که پانزده سال از او کوچک تر بود، ازدواج کرد. آنها اهواز را برای زندگی مشترک انتخاب کردند. در ۲۹ خرداد ۱۳۳۱ پسرشان به نام کامیار متولد شد که فروغ دراشعار خود به اواشاره کرده، و شاپورنیز از«کامی» ب عنوان نام مستعار وی استفاده میکرده است. رابطه زناشویی این دو به خاطر دخالتهای نزدیکان در سال ۱۳۴۳ به جدایی کشید.
پس از جدایی از فروغ ، شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخرعمرهمراه با کامیار و دکتر خسرو شاپور برادرش در یک خانه قدیمی زندگی میکرد وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوضزاده تهران بستری شد و درساعت ۶ صبح ۱۵ مرداد درگذشت.آرامگاه پرویز شاپوردر قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران است.
مادر «شاپور» میگفت: «شصت سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرفهای ناحساب شاپورکه با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در میآورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده. در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم:
بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.
جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.
اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند.
سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.
نوشته شده روی سنگ مزارش
به نگاهم خوش آمدی.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
روی هم رفته زن و شوهر مهربانی هستند!
· به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
· برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشهبند بیرون میگذارم.
· گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
· غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد.
· بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند!
· باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد.
· -
· قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد
· فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند.
- در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد.
· رد پای ماهی نقش بر آب است.
· گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند.
· با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم.
· با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید.
· د لم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند.
· پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند.
.
· آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید.
پرویزشاپور
برای اینکه تشخیص دهید کارمندان جدید را بهتر است در کدام بخش به کار بگمارید، می توانید به ترتیب زیر عمل کنید : 400 عدد آجر در اتاقی بگذارید و کارمندان جدید را به آن اتاق هدایت نمایید. آنها را ترک کنید و بعد از 6 ساعت بازگردید
سپس موقعیت ها را تجزیه و تحلیل کنید اگر دارند آجرها را می شمرند، آنها را در بخش حسابداری بگذارید
اگر از نو (برای بار دوم) دارند آجرهارا می شمرند، آنها را در بخش ممیزی بگذارید
اگر همه اتاق را با آجرها آشفته کرده اند، آنها را در بخش مهندسی بگذارید
اگر آجرها را به طرزی فوق العاده مرتب کرده اند، آنها را در بخش برنامه ریزی بگذارید
اگر آجرها را به یکدیگر پرتاب می کنند، آنها را در بخش اداری بگذارید
اگر در حال چرت زدن هستند، آنها را در بخش حراست بگذارید
اگر آجرها را تکه تکه کرده اند، آنها را در قسمت فناوری اطلاعات بگذارید
اگر بیکار نشسته اند، آنها را در قسمت نیروی انسانی بگذارید
اگر سعی می کنند آجرها ترکیب های مختلفی داشته باشند و مدام جستجوی بیشتری می کنند و هنوز یک آجر هم تکان نداده اند، آنها را در قسمت حقوق و دستمزد بگذارید
اگر اتاق را ترک کرده اند، آنها را در قسمت بازاریابی بگذارید
اگر به بیرون پنچره خیره شده اند، آنها را در قسمت برنامه ریزی استراتژیک بگذارید.
اگر بدون هیچ نشانه ای از تکان خوردن آجرها با یکدیگر در حال حرف زدن هستند، به آنها تبریک بگویید و آنها را در قسمت مدیریت قرار دهید