علیرضا روحانی
اشاره:
آنچه از نظر خوانندگان گرامی میگذرد بخشی از مجموعه اسناد سیاست و اجتماع در عصر رضا خان است.
این اسناد که متعلق به بایگانی وزارت دربار رضاخان بوده است، بیانگر جو حاکم بر مطبوعات دوران حکومت وی میباشد.
اکثر این اسناد مربوط به مکاتبات مدیران مطبوعات با وزارت دربار در خصوص رفع سانسور یا توقیف از نشریه آنها و یا ابراز وفاداری و چاکری نسبت به دستگاه حاکمه میباشد. اسناد مورد نظر از بین اسناد موجود در مرکز اسناد ریاست جمهوری انتخاب گردیده و در ترتیب و شماره آنها تغییری ایجاد نشده است.
کودتای سوم اسفند 1299 که به حمایت و دستیاری بیگانگان شکل گرفت نقطه آغاز دورهای بود که تا شهریور 1320 ادامه یافت؛ این دوره را میتوان عصر رضا خان دانست. اصلیترین خصیصه این عصر، نوعی از استبداد و دیکتاتوری است که نه در ادوار سابق تاریخ ایران و نه پس از آن، نمیتوان به شدت و گستردگی آن، دورهای را سراغ گرفت، زیرا دیکتاتور تنها به تسلط بر دستگاه سیاسی نظامی بسنده نکرد، بلکه کوشید تا فکر، فرهنگ و سنتهای جامعه را تحت سلطه و کنترل در آورد و آن را بگونهای مطابق میل خود شکل دهد. این حرکت از لباس و کلاه آغاز و تا رفع حجاب و منع مجالس وعظ و خطابه و عزاداری پیش رفت. در این دوره گرچه دولت ایران مشروطه به شمار میآمد. اما از مشروطیت چیزی جز صورت و ظاهر باقی نمانده بود و مجلس آن دوره را باید از مضحکترین نمایشهای سیاسی به شمار آورد. طبیعی است که در چنین فضایی مطبوعات نیز از معنی و محتوی خالی و جز تبلیغ و نشر افکار مورد حمایت دولت استبدادی نقشی بر عهده نداشته باشند. در این دوره آن دسته از مطبوعات نیز که به خود جرأت انتقاد از عملکرد هیأت حاکمه میدادند مشمول سانسور و توقیف میگردیدند. مسلم است که این سانسور و توقیف همانند سایر مظاهر دیکتاتوری رضا خانی یکد دفعه بوجود نیامد، بلکه سیری تدریجی را طی نمود. در این سیر از دوران وزارت جنگ دیکتاتور آغاز و همراه با رشد قدرت او، شدیدتر گردید. در اینجا بطور مختصر به جو حاکم بر مطبوعات در دوره وزارت جنگی، ریاست الوزرائی و سلطنت رضا خان میپردازیم:
الف: دوره وزارت جنگ رضا خان
از فردای کودتای سوم اسفند 1299، کلیه مطبوعات پایتخت توقیف شدند و بجز روزنامه ایران هیچ یک از آنها اجازه انتشار نیافتند. پس از خروج سید ضیاءالدین طباطبایی از صحنه و قدرتیابی گام به گام سردار سپه، نخستین برخورد وی با مطبوعات در قضیه تعیین مسبب کودتا، پیش آمد. بحثها و مقالات جراید در این خصوص به شدت رضا خان را عصبانی کرده و او را وادار نموده که در سوم اسفند 1300 و در سالگرد کودتا، اعلامیهای منتشر و خود را مسبب اصلی کودتا بخواند. در قسمتی از این اعلامیه که راجع به روزنامهنگاران است وی آنها را «دست اندرکار واژگون جلوه دادن مسئله کودتا میداند و به آنان توصیه میکند که بیشتر بیندیشند» (1) اگر چه اولتیماتوم سردار سپه، جراید را در این موضوع وادار به سکوت کرد ولی «من من» های او در این ابلاغیه آنها را به انتقادهای دیگر واداشت و همین کار سبب شد که سردار سپه بوسیله حکومت نظامی در 17 اسفند، اخطاریه شدیداللحنی بر ضد روزنامهنگارانی که از عملیات تجاوزکارانه و انتقاد میکردند منتشر نموده آنها را به زندان و اذیت تهدید نماید. پس از نشر این ابلاغیه، حکومت نظامی شروع به سختیگری کرد و بر خلاف قانون تعدادی از مدیران جراید را مورد ضرب و شتم قرار داد.
این ابلاغیه و فشارهای دیگری که بر مطبوعات وارد میشد کار را بدانجا کشانید که فرخی یزدی، مدیر روزنامه طوفان، و مدیر روزنامه حیات جاوید و چند نفر دیگر از مدیران جراید، تصمیم گرفتند که دیگر خاموش نشسته و از هر گونه تهدید و توفیقی نهراسند و به دولت و سردار سپه سخت اعتراض و حمله کرده و از آزادی زبان و قلم دفاع نمایند.(2)
بنابراین تصمیم، در 18 اسفند 1300، فرخی در روزنامه خود مقاله شدیداللحنی نوشت و بیقانونیهای سردار سپه را متذکر شد. عصر همان روز حکومت نظامی برای جلب فرخی دو سه نفر قزاق را مأمور میکند تا او را دستگیر نمایند. ولی فرخی و چند نفر از دوستانش موضوع را دریافته و بلافاصله به سفارت دولت شوروی رفته و متحصن شدند. دو روز بعد از این واقعه روزنامه حیات جاوید مقاله شدیدی نوشت و نسبت به سردار سپه انتقاد نمود و پس از آن مدیر این روزنامه همراه عدهای دیگر در زاویه حضرت عبدالعظیم تحصن اختیار کردند که بعدا متحصنین حرم عبدالعظیم نیز به تحصن کنندگان سفارت روس پیوستند. به این ترتیب عده زیادی از مدیران جراید، آزادیخواهان و مخالفین سردار، در سفارت روس جمع شده و علیه وی شروع به فعالیت کردند. آنها خواستار لغو حکومت نظامی ، عزل سردار سپه و اجرای قانون اساسی شدند.(3) این تحصن گرچه به نتایج مورد نظر دست نیافت اما رضا خان را نسبت به قدرت مطبوعات هشیار کرد. او کوشید با استفاده از حربه تطمیع، تعدادی از مدیران جراید را به سوی خود جلب نموده و از آنها در راه هدفش که قبضه کردن قدرت بود استفاده نماید. با توجه به همین نکته از این پس مطبوعات به دو دسته تقسیم میشوند: مطبوعات طرفدار سردار سپه همچون کوشش، تجدد، ناهید، گلشن و مطبوعات مخالفت سردار سپه چون تازه بهار ، شهاب ، سیاست، نصیم صباء و آسیای وسطی.
این صفبندی مطبوعات همچون ادوار قبلی مشروطیت در واقع انعکاسی از جناحبندی سیاسی آن دوره میباشد که مظهر اصلی آن جبههگیری نمایندگان مجلس بود که با قدرتگیری تدریجی سردار سپه به دو دسته اصلی موافق و مخالف وی تقسیم میگردند. در این میان رهبری اصلی جریان مخالف با سردار سپه در دست مرحوم سید حسن مدرس متمرکز میگردد.
با افزایش فشار بر مطبوعات و آزادیخواهان که با توقیف و سرکوب جراید مخالف همراه بود، عدهای از آزادیخواهان تصمیم به تحصن در مجلس شورای ملی میگیرند و این عده به رهبری موسویزاده یزدی مدیر روزنامه پیکار، سید مهدی نبوی تفرشی مدیر روزنامه تنبیه درخشان به مجلس آمده و پس از ایراد نطقی اجرای قانون اساسی و عزل سردار سپه را خواستار شدند. (4) این دومین تحصن میران جراید و آزادیخواهان در طول 2 ماه اسفند 1300 شمسی بود.
از جمله وقایعی که در این دوره حساسیت رضا خان را نسبت به مطبوعات نشان میدهد، واکنش وی در مندرجات روزنامه حقیقت درباره اختلاسهای سردار اعتماد، رییس قورخانه و انتقاد و اعتراض به سوء استفاده افسران از موقعیت خود میباشد. با توجه به این اعتراض و انتقاد، رضا خان از رییسالوزراء خواستار توقیف روزنامه مزبور میشود. او به مشیرالدوله (رییس الوزراء) پیغام میدهد که یا روزنامه حقیقت را توقیف کنید یا میسپارم که دیگر به دربار راهتان ندهند. مرحوم مشیرالدوله هم که به جز کنارهگیری راهی را در مقابل خود نمیبیند، استعفا میدهد. (5) رییسالورزای بعدی (قوام السلطنه) در واکنش به این بینظمیها در کار مطبوعات، ضمن نطقی که در مجلس شورای ملی برای معرفی برنامه کابینه خود ایراد میکند از نمایندگان میخواهد برای جلوگیری از هرج و مرج مطبوعاتی، هر چه زودتر قانون هیأت منصفه را به تصویب رسانند که وسایل محاکمه مطبوعات مطابق قانون فراهم گردد. وی سپس طی بیانیهای خطاب به مدیران جراید از آنها خواست که رویه سابق را ترک نمایند و تهدید نمود که در غیر این صورت تا تشکیل محکمه صالحه روزنامههای خاطی را تعطیل مینماید.(6) هدف قوامالسلطنه از این اقدامات، پیشگیری و مقابله با مطبوعات طرفدار رضا خان بود که در دوره قبلی نخست وزیریاش موجبات سرنگونی وی را فراهم آورده بودند.
با افزایش مداخله رضا خان و امرای منصوب در ایالات، در امور کشوری و مالی، از جمله واریز نمودن عواید ناشی از مالیات و خالصه جات به حساب وزارت جنگ بدون دخالت مالیه، اعتراض مطبوعات بار دیگر نسبت به او شروع شد؛ که این اعتراضات به کتک خوردن مدیران جراید و تعطیل روزنامههای آنان منجر گردید.
رضاخان دندان آقای فلسفی، مدیر حیات جاوید را با مشت شکست و ایشان را همراه با سردبیر روزنامه مزبور در دژبانی، زندانی کرد؛ پای حسین صبا مدیر ستاره ایران را در میدان مشق به جرم انتقاد از وزیر جنگ به سه پایه بست و هاشم خان محیط، مدیر روزنامه وطن را در محل اداره روزنامه توسط عدهای فراق به شدت مضروب کرد و سپس در قزاقخانه حبس نمود.(7)
این اقدامات و سایر قلدریهای رضا خان برخی از نمایندگان مجلس را به وحشت انداخت و زمینه را برای انتقاد از اعمال وزیر جنگ در مجلس فراهم آورد. نطق معتمدالتجار ، نماینده آذربایجان در 13 مهر 1301 شمسی واکنشی به این مسائل بود او در این نطق ضمن اشاره به خلافکاریهای سردار سپه در مورد مطبوعات چنین میگوید: «بدون مجوز قانون جراید را میبندند و مدیران آنها را توقیف، حبس، تهدید و زجر میکنند و میزنند. چرا؟(8)
این سخنان نطق تاریخی مرحوم مدرس راجع به قدرت مجلس مبنی بر عزل پادشاه و رییسالوزراء و وزیر جنگ را در پی داشت. که هر دو این نطقها بار دیگر به مطبوعات مخالف جرأت داد تا جمله خود را به رضا خان از سر گیرند. این وقایع منجر به استعفاء سردار سپه از وزارت جنگ گردید. سردار سپه بعد از استعفاء دست به یک سلسله اقداماتی زد تا مردم و مجلس را مرعوب کرده و حضور خود را در رأس وزارت جنگ عامل ثبات وامنیت جلوه دهد.از جمله این اقدامات ایجاد ناامنی مصنوعی در تهران و مانور نظامی در مقابل مجلس بود که با توجه به این اقدامات محمدحسن میرزا ولیعهد و قوامالسطنه از رضاخان خواستند که در مجلس حاضر شود و متعهد گردد که بعد از این بر طبق قانون اساسی رفتار نماید. به این ترتیب برای نخستین بار سردار سپه در تاریخ 24 مهر ماه 1301 در مجلس حاضر و ضمن نطقی به خواستههای نمایندگان مبنی بر عدم مداخله وزارت جنگ در دوایر مالیاتی و خالصجات تن در داد.(9)
این شکست رضا خان که وی آن را از تحریکات قوام میدانست منجر به تحولاتی در سیاستهای وی گردید. از آن جمله، کنار آمدن با فراکسیون سوسیالیست مجلس به رهبری سلیمان میرزا اسکندری بود. که این تاکتیک در ایجاد رخنه در صف مخالفین و نهایتا سلطنت وی تأثیر به سزایی داشت، نخستین تأثیر این اتحاد هماهنگی و همدستی جراید سوسیالیستها و طرفداران ردار سپه در حمله به حکومت قوام و سقوط دولت وی بود.(10) چنانچه پیش از این تذکر شد، قوام در ابتدای دوره صدارتش بر آن بود که قانون هیأت منصفه منطبوعات را در مجلس طرح و تصویب نماید. با شدت گرفتن حملات روزنامههای طرفدار سوسیالیستها و سردار سپه، قوام بار دیگر بر طرح این قانون در مجلس پافشاری نمود؛ اما به رغم تلاش دولت در این زمینه، مجلس در این باره جدیتی به خرج نمیداد. تا اینکه در اواخر مهر 1301 زمزمههایی از طرف جمعی از وعاظ و علمای روحانی در تهران بر علیه جراید و هتاکی آنها به عمل آمد که عاقبت به بستن دکاکین و اجتماع عدهای از روحانیون در مسجد جامع منجر گردید.
با توجه به این امر بالاخره در روزشنبه 10 آذر 1301 قانون هیأت منصفین مطبوعات در مجلس شورای ملی در چهار ماده به تصویب رسید. (11) یکی دیگر از نتایج تحصن علما در مسجد جامع تعیین ممیز مطبوعات در وزارت معارف بود که در کلیه مطبوعات، مراقب و ناظر مسائل مربوط به مذهب باشد. هر چند که در دوره رضا شاه هیچ یک از این قوانین رعایت نشد، قانون هیأت منصفین عوض گردید مندرجات مطبوعات بر علیه مذهب، نه تنها متوقف نگردید بلکه تشویق شد.
در هر صورت رضا خان به استفاده از مطبوعات برای تحریک بر علیه قوام ادامه داد و کوشش کردکه اذهان عمومی را بر علیه کابینه قوام تحریک نموده و مقدمات نخست وزیری خویش را فراهم آورد. وی همچنین از طریق مطبوعات وابسته به خود شروع به انتقاد از قاجاریه کرده و سعی نمود به تدریج افکار عمومی را بر علیه احمد شاه تحریک نماید. از آن جمله میتوان به مقاله روزنامه قیام در سوم بهمن 1301 اشاره کرد که تحت عنوان «وضعیت پوشالی» به شدت به شاه حمله و انتقاد کرده بود که چرا وی کابینه را بر کنار نمیکند.(12) با توجه به این زمینه چینیها، کابینه قوام در بهمن 1301 سقوط کرد. با سقوط قوامالسلطنه، ریاست وزراء نصیب مستوفیالممالک گردید و پس از او نیز مشیرالدوله عهدهدار این سمت گردید؛ که هر دوی این کابینهها با زمینهچینی و اقدامات سردار سپه مواجه و ساقط گردیدند بدین گونه رضا خان یک قدم دیگر در راه کسب قدرت پیمود و در آبان 1302 فرمان نخست وزیری خود را از احمدشاه دریافت کرد.
ب: دوره نخست وزیری
از نخستین اقدامات سردار سپه در زمان تصدی ریاست وزراء، گذراندن تصویبنامهای در هیأت وزراء بود که به موجب آن هر تظلمی که در مطبوعات و جراید چاپ میشد، بیجواب میماند و بدان رسیدگی نمیشد. این تصویبنامه بر خلاف اصل بیستم متمم قانون اساسی بوده و از نخستین اقدامات رسمی برای محدود کردن مطبوعات در دوره رضا خان به حساب میآمد. صدور این تصویبنامه در جراید مزدور و طرفدار رضا خان با حسن نظر تلقی گردید ولی در روزنامههای مخالف به شدت از آن انتقاد شد. (13)
رضا خان در زمان نخستوزیری همچنان از مطبوعات وابسته برای وصول به اهداف خویش استفاده نمود. از جمله برای خارج ساختن نظمیه از دست سوئدیها، تعدادی از جراید وابسته را وادار به حملات شدید به نظمیه کرد و آنها نیز از هیأت دولت خواستند که هرچه زودتر توجهی به اوضاع نظمیه کرده و شخص لایقی را در رأس این اداره قرار دهد. بدین ترتیب سردار سپه توانست بدون هیچ اشکالی با این زمینهسازیها «وستداهل» سوئدی را از ریاست نظمیه برداشته و محمدهان درگاهی را به ریاست آن منصوب نماید.(14) تسلط رضاخان بر این اداره دارای اهمیت زیادی است و پارهای معتقدند که اگر نظمیه در اختیار رضا خان قرار نمیگرفت رسیدن وی به مقام سلطنت ناممکن بود. از پیامدهای سلطه رضا خان بر نظمیه، عدم رعایت قانون در مورد مخالفین و موافقین سردار سپه بود. مخالفین دچار تهدید و شکنجه و حبس شدند و موافقین رد ارتکاب هر گونه اعمال خلاف مقررات آزاد ماندند. نخستین پیامد این واقعه تبعید فرخی یزدی، مدیر روزنامه طوفان و عدهای دیگر از روزنامهنگاران به علت اعتراض به حکومت سردار سپه بود.
رضا خان پس از دستیابی به مقام صدارت با توجه به تجربیات قبلی خوش دریافته بود که هر گونه اقدام برای تغییر اوضاع باید از طریق مجلس و با تصویب آن صورت گیرد. بنابراین تمام سعی و تلاش خود را به کار برد تا اکثریت مجلس را به دست آورد. او با استفاده از نظمیه و فمراندهان نظامی در ایالات دراین طریق هم موفق شد و در مجلس پنجم تقریبا اکثریت نماینده ها را طرفداران سردار سپه تشکیل داد که عمدتا بوسلیه امرای لشکرها انتخاب شده بودند. مجلس پنجم در بهمن 1302 افتتاح شد، و از اولین پردههایی که قرار بود توسط این مجلس بازی شود غوغای جمهوری بود. سردار سپه طبق عادت مألوف از طریق جراید وابسته به خویش مبارزه تبلیغاتی گستردهای را بر علیه احمد شاه آغاز کرده و از طریق تحصنها و تلگرافهای جعلی از ایالات به مجلس این گونه وانمود میکرد که مردم خواهان برکناری قاجاریه و تأسیس جمهوری هستند. از داخل مجلس نیز وکلای طرفدار رضا خان با رهبری تدین و سلیمان میرزا اسکندری در پی آن بودند که تا عید نوروز 1303 کک قاجاریه را کنده و جمهوری اعلام نمایند. با طرح پیش رس قضیه جمهوری، ماهیت افکار رضا خان به خوبی بر اهل بصیرت روشن شد. و در مقابل آن مرحوم مدرس از طریق بسیج اقلیت در داخل مجلس، مردم و روحانیون در خارج از مجلس، شروع به مقابله با جریان جمهوری طلبی نمود و توانست در این دور از مبارزه، پشت سردار سپه را به خاک رساند. (15) در این میان بار دیگر جراید نیز به دو دسته تقسیم شدند، یک گروه آنها که از ترس زور طرفدار سردرا سپه و جمهوری قلابی او بودند. و دسته دیگر آنها که به جان خود رحم نکرده و با اقلیت مجلس و مرحوم مدرس در مبارزه بر علیه جمهوری متفق بودند.
یکی از جراید مخالف جمهوری و سردار سپه روزنامه فکاهی قرن بیستم به مدیریت مبرزاده عشقی بود و عشقی با آنکه آزادی خواه و شخصا طرفدار رژیم جمهوری بود، با یان وجود با جمهوری مصنوعی و اجباری رضا خانی مخالف بود. بگونهای که در شماره اول روزنامه خود، چند کاریکاتور و همچنین اشعار و مقالاتی تند بر علیه جمهوری و جمهوریخواهان منتشر نمود که بلافاصله از طرف شهربانی شمارههای این روزنامه جمع و سانسور گردید و خود میرزاده عشقی هم چند روز بعد از انتشار روزنامه به دستور رضا خان ترور گردید. ترور میرزاده عشقی، در حم هشداری بود به همه مخالفان و خصوصا مطبوعات، که از آن پس حداقل کیفر مخالفت با رضا خان مرگ است.
پس از واقعه قتل عشقی، مرحوم مدرس به روزنامه نویسانی که خود را طرفدار او میشمردند پیشنهاد نمود که در مجلس شورای ملی تحصن اختیار نمایند و برای کسب امنیت و مصونیت قانونی مداخله مجلس را تقاضا کنند. در نتیجه اشخاصی از روزنامهنگاران آزادیخواه که دل به وعدههای سردار سپه نداده بودند به مجلس آمده و تحصن کردن و بقیه روزنامههای آن زمان از ریاکاریهایی که برای کسب وجاهت ملی به کار میبردند چشم پوشیده و عنا به هواخواهی سردار سپه پرداختند. در حقیقت در این زمان روشن گشت که کدام یک از مطبوعات طرفدار رژیم دیکتاتوری و کدامیک آزادی خواهند. این تحصن مدتی نزدیک به سه ماه طول کشید تا اینکه با ورود تیمور تاش به کابینه، وی با زعمای اقلیت مجلس کنار آمده و با مدیران جراید داخل صحبت شد. رحیمزاده صوفی نیز به نمایندگی از جانب مدیران جراید خواستههای آنان را که اکثرا در ارتباط با امنیت جانی و حقوقی و مصونیت قانونی بود به شرح و بسط بیان نمود. سردار سپه نیز در پاسخ اطمینان داد که تقاضای آنان از طرف دولت رعایت خواهد شد. هر چند تحصن پایان یافت ولی سه روز بعد از آن رحیمزاده صفوی دستگیر گردید و چون فراکسیون اقلیت تهدید به استیضاح دولت نمود، با مداخله تیمورتاش آزاد شد.(16)
یکی از رویدادهایی که پس از واقعه جمهوری خواهی اتفاق افتاد قتل ماژورایمبری، کنسول آمریکا در تهران بود. گرچه هنوز ریشههای این حادثه در پرده ابهام است؛ اما آنچه که مشخص است استفاده رضا خان از این حادثه برای مبارزه و دفع مخالفین خود میباشد. پس از قتل ایمبری در تهران، به ریاست سرتیپ مرتضی یزدانپناه حکومت نظامی اعلام شد؛ بطوریکه زندان نظمیه مملو از آزادیخواهان و طرفداران مدرس گردید. جراید طرفدار رضا خان نیز با استفاده از این واقعه، اقلیت مجلس و مخالفین خود را هدف قرار داده و سعی داشتند گناه این قضیه را به گردن آنها بیندازند و این در شرایطی بود که جراید اقلیت همه در توقیف و مدیران آن در تحصن بودند. در مجلس نیز طرفداران سردار سپه با جار و جنجال مانع استفاده از اقلیت از تریبون مجلس جهت دفاع از خویش میشدند. حسین مکی در تاریخ بیست ساله در این باره چنین میگوید:
«تنها چیزی که همواره سردار سپه از آن میترسید که یکی انتقاد در جراید بود و دیگر انتقاد در مجلس، جراید اقلیت را یکبار توقیف و از قلم آنها راحت شده بود. در مجلس هم که میخواستند انتقاد یا حمله شدیدی به او بنمایند طرفدارانش با جار و جنجال نمیگذاشتند اقلیت حرفهای خود را بزند».(17)
با توجه به این وضعیت مرحوم مدرس اقدام به استیضاح دولت رضا خان نمود. هر چند که این استیضاح با توجه به اختلالاتی که در مجلس پیش آمد انجام نگرفت ولی بار دیگر جراید طرفدار رضا خان را به حمله شدید به مرحوم مدرس واداشت. از آن جمله، روزنامه ستاره یران به تاریخ 8 مرداد 1303 با عنوان «استیضاح ، افتضاح» حملات شدیدی به مدرس و اقلیت کرده و رضا خان را ستود. در واقع هر گاه که اقلیت مجلس میخواست که از حقوق قانونی خود استفاده نمایند، جراید طرفدار دولت آنها را به باد ناسزاگویی میگرفتند.(18)
در هر صورت پس از واقعه قتل عشقی و جریانات حکومت نظامی (پس از قتل ایمبری) پرونده جراید اقلیت و اصولا پرونده آزادی کلام تا پایان دوره سلطنت رضا خان بسته میشود و از این پس کمتر کسی جرأت انتقاد به خود میدهد.
ج. دوره سلطنت
با توجه به اقدامات رضا خان در دوره تصدی وزارت جنگ و نخست وزیری، پس از دستیابی به سلطنت، دیگر اثری از مطبوعات مخالف باقی نماند. اما حساسیت وی نسبت به مندرجات و مطالب روزنامهها افزون، و با تحکیم بیشتر پایههای قدرتش، افزونتر شد. در این دوره، نظارت بر امور مطبوعاتی به شهربانی واگذار گردید. رضا خان برای اعمال کنترل بیشتر بر مطبوعات شروع به کاستن از تعداد آنها در تهران و شهرستانها نمود. همزمان با کاهش تعداد روزنامهها و مجلات ، بر حیطه موضوعات مورد سانسور نیز افزوده شد. در ابتدا، سانسور مطبوعات به عهده مدیران و سردبیران بود و آنها با سپردن تعهدنامه، خود این کار را بر عهده داشتند. اما پس از مدتی شهربانی خود رأسا کار سانسور را بر عهده گرفت و کلیه مدیران جراید مجبور شدند برای درج هر گونه مطلبی، ابتدا اجازه بازرس مطبوعات را کسب نمایند. سانسور که در آغزا منحصر به مقالات و اخبار بود،به تدریج به آگهیها و اعلانات و سپس به کلمات نیز تسری یافت.(19) در این دوره بسیاری از جراید به دلیل چاپ شعر و یا حدیثی، که احیانا از آن معنای مخالفی بر داشت میشد، تعطیل شدند. به همین دلیل کمتر روزنامهای را میتوان سراغ گرفت که در این دوره حداقل یک بار توقیف نشده باشد. سایه توقیف و تعطیل نه تنها روزنامههای غیر رسمی، بلکه روزنامههای نیمه رسمی و کثیرالانتشاری چون ایران، شفق سرخ و اطلاعات را نیز در بر میگرفت. کناره گرفتن رهنما از روزنامهنگاری و توقیف و زندانی شدن علی دشتی ، که هر دو از طرفداران رضا خان و از زمینهسازان سلطنت او بودند، به خوبی نمایانگر فشار و اختناق حاکم بر مطبوعات در عصر سلطنت رضا شاهی است. در اینجا این سؤال مطرح میشود که در شرایطی که تقریبا همه مطبوعات مخالف از میان رفته و جز عدهای روزنامههای طرفدار رژیم که عمدتا در جریانات قبل از سلطنت وابستگی و حمایت خود را اثبات نموده بودند. روزنامهای باقی نمانده بود، دلیل این همه سؤء ظن رضا خان نسبت به مطبوعات چه بود؟ پاسخ این سؤال را باید در طبیعت پر سوءظن و پیشینه رضا خان جستجو کرد. او که خود دست نشانده بیگانگان بود، در هر کلام و سخن و حرکت رجال هم عصر خویش گمان توطئه و یا طعنه و خطابی بر علیه خود میبرد و بهمن دلیل به سرعت واکنش نشان میداد. البته این حساسیت تنها نسبت به منرجات مطبوعات داخلی نبود، بلکه وی از طریق نمایندگان سیاسی ایران در کشورهای مختلف مضامین روزنامههای خارجی در مورد ایران و سلطنت پهلوی را همواره تحت کنترل داشته و در صورت مشاهده سخنی بر خلاف میل و منافع خویش، از پیگری مسئله چه در قالب تکذیب و یا تقاضای توقیف و محاکمه مدیر روزنامه و یا حتی قطع روابط کوتاهی روا نمیداشت. چنانچه دلیل مندرجات مجله فکاهی «اکسلسیور» فرانسه، رابطه ایران را با آن کشور قطع نمود.(20)
رضاخان که در پی کسب قدرت مطلقه در ایران بود. پس از سرکوب مخالفین و از میان برداشتن رجال قدرتمند و با نفوذ کشور، روحانیت و نفوذ مذهب در میان مردم را اصلترین مانع در راه وصول به اهداف خویش دید. به همین دلیل در کنار اقدامات عملی چون بر کنار داشتن روحانیون از اداره امور مردم از طریق ایجاد و توسعه سازمانهایی چون عدلیه، ثبت اسناد و محاضردولتی طلاق و ازدواج، کاستن از تعداد معممین با استفاده از وحدت لباس و سرانجام ایجاد منع و محدودیت در برگزاری مراسم مذهبی،کوشید با بهرهگیری از روشنفکران غربزده، و از طریق توریج و نشر مظاهر پوستهای و رویهای تمدن غرب در قالب ادبیات، مطالب درسی، و یا از طریق ترویج لباس و مد غربی، به تدریج سنتهای فکری و رفتاری جامعه ایران را که بر اساس مذهب شکل گرفته بود متحول سازد، زیرا انتظار داشت با زنگ باختن و سست شدن اعتقادات مذهبی جامعه ، از نفوذ و قدرت حاملان و مروجین مذهب نیز در جامعه کاسته شود. و این هدف نهایی سیاست فرهنگی رژیم پهلوی چه در دوره رضا شاه و چه در دوره محمدرضا شاه بود. به همین دلیل یکی از صلیترین محورهای تبلیغاتی مطبوعات این دوره، همگامی با سیاستهای دولت در مبارزه با فرهنگ و سنتهای اسلامی بود، در راستای این سیاست، مطبوعات میکوشیدند با تأکید بر فرهنگ و تمدن ایران باستان، میراثهای فرهنگی تمدن ایران بعد از اسلام را به تدریج کم رنگ نمایند. این گرایش به بزرگ نمایی تاریخ ایران پیش از اسلام اگرچه ریشه در افکار روشنفکران ابتدای مشروطه داشت، اما رضا خان با تقویت این گرایش از آن به عنوان محمل ایدئولوژیک و مبنای مشروعیت رژیم، بهره میبرد. در هر صورت رژیم رضا خان، به رغم هیبت و صلابت ظاهری و با وجود هزینههای هنگفت که صرف ایجاد ارتش و نیروهای پلیس نموده بود، به دلیل عدم پشتیبانی مردمی رد برخورد با نخستین بحران خارجی در شهریور 1320 فرو ریخت. با فروپاشی رژیم، زنجیرهای سانسور و فشار از دست و پای مطبوعات باز شد و پس از بیست سال بار دیگر مطبوعات ایران توانستند در محیط نسبتا آزادتری انتشار یابند، این آزادی تا تحکیم قدرت محمدرضا و شروع سانسور، بطور نسبی تداوم یافت.
سند شماره 1
درخواست مدیر روزنامه آئینه ایران * (علیاصغر امیرجلیلی) از تیمورتاش مبنی بر رفع سانسور از روزنامه وی.
اداره روزنامه آئینه ایران مورخه 25 آبان ماه 1308
مقام منیع وزارت جلیله دربار اعظم پهلوی دامت شوکته
جریده نوین آئینه ایران از تاریخ هفتم آبان ماه در طهران منتشر گردیده که تا آخرین نمره آن را به دفتر محترم تقدیم داشته احساسات قلبی و خدمات قلمی که در موقع تصدی جراید بر عهده بنده بود شاید شاهد روحیات بنده باشد مخصوصا چند ماهه که روزنامه وطن به مدیریت بنده اداره میشد و خوش وقتم که در همان اوان استدعای بنده مورد قبول یافته و رفع سانسور شد. اکنون باز استدعای خود را در این موقع برای روزنامه جدید که تحت مسئولیت و مراقبت بنده اداره میشود تجدید نمایم مقرر فرمایند که قرار داد معینه را به تعهد بنده رسانیده و قسمت سانسور را که هر شب زحمتم میدهد و مقداری از شب را در مطبعه گرفتارم بردارند که با دلگرمی به ایفای وظیفه در خدمتگذاری مفتخر باشم امیدوارم در تسریع استدعای بنده بذل عنایت خواهید فرمود با تقدیم احترامات فایقه
مدیر و مؤسس و صاحب امتیاز
[امتیاز:] علیاصغر امیرجلیلی
[مهر:] اداره روزنامه آئینه ایران
سند شماره 2
مکاتبه مدیر روزنامه آئینه ایران با وزیر دربار در خصوص عدم درج آگهی توسط مؤسسات و ادارات دولتی در روزنامه اوی به تصور عدم تأیید روزنامه مزبور از طرف وزیر دربار
اداره روزنامه آئینه ایران مورخه 9 آذر 1309
خصوصی است
مقم منیع حضرت اشرف آقای تیمور تاش وزیر محترم دربار پهلوی دامت عظمته
بامید توجه و مراحم آن وجود(21) اشرف سال اول این جریده به پایان رسید و اینک یک ماه هم از انتشار سال دوم آن میگذرد. سال اول صفحات روزنامه کوچک و بعد در دو صفحه بزرگ و از ابتدای سال دوم هر روز در چهار صفحه بزرگ انتشار مییابد. و تاکنون 203 نمره مرتبا طبع و توزیع شده است. زحمات معنوی و خسارات مادی که در این مدت متوجه شده محتاج به شرح نیست. زیرا ضمیر منیر از تمام جزئیات و کلیات امور مطبوعات به خوبی مستحضر و شرح آن توضیح واضحات است.
مطبی که میخواهد محترما به عرض رساند موضوع بیمحبتیها و عدم مساعدتهایی است (22) که از طرف اولیاء امور و دوائر دولتی نسبت به این مؤسسه به عمل آمده است. ثبت اسناد که حتی از دادن یک سطر اعلان هم به این جریده خودداری نمود. سایر دوائر و مؤسسات دولتی به تصور اینکه حضرت اشرف نظر لطف و مرحمی نیست به این روزنامه ندارد از دادن اعلانات حتیالامکان خودداری نموده و مینمایند.
فدوی باستظهار اینکه خود را از خدمتگزاران صمیمی دانسته و روزنامه محقر خود را ناشر افکار و نیات عالی میداند و تمام صفحات گذشته آن هم شاهد صادق این مدعا است. تمام این مدت را بر سرمایه شخصی اداره نموده و تا آخرین درجه امکان آرزو دارد و به خدمت خود ادامه دهد. لیکن معالتأسف سرمایه قلیل نزدیک با تمام و اگر نظر مهر و عطوفت آن وجود اشرف متوجه این کمترین و مؤسسه نوزاد او نگردد. تصور میرود تا بیست روز الی یک ماه دیگر بیشتر نتواند به مراسم فدویت و خدمت جاریه خود عمل نموده و روزنامه جوانی که وقف انتشار نیات عالیست دچار تعطیل گردد. مراسم فدویت و احترام فائقه را تقدیم میدارد.
فدوی امیر جلیلی
پینوشتها:
1ـ تاریخ بیست ساله ایران ، حسین مکی، ج 2 تهران، امیر کبیر، 1359، ص 34 تا 40
2ـ همان مأخذ ، ص 43
3ـ همان مأخذ، ص 44
4ـ همان مأخذ، ص 55
5ـ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه، ملک الشعراء بهار ، ج 1 (تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی 1357) ص 209
6ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی ج 2، ص 85-84
7ـ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه ج 1 ، ص 225
8ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی ج 2 ، ص 143
9ـ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه، ج 1 ، ص 241
10ـ همان مأخذ، ص 246
11ـ همان مأخذ، ص 259
12ـ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی ، ج 2 ، ص 224
13ـ همان مأخذ، ص 243
14ـ همان مأخذ، ص 246
15ـ همان مأخذ، ص 448 ، 519
16ـ همان مأخذ، ص 72
17ـ همان مأخذ ، ص 125
18ـ همان مأخذ، ص 128
19ـ مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، عبدالکریم ذاکر حسین، چاپ دوم (تهران، دانشگاه تهران 1371) ص 119
20ـ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبالرضا هوشنگ مهدوی (1357-1300) چاپ اول، تهران: نشر البرز، 46
* روزنامه آئینه ایران در سال 1308 به مدیریت و صاحب امتیاری امیر جلیلی در تهران تأسیس شد و اولین شماره آ» در هفتم آبان همان سال منتشر گردید.
مکاتبات مدیر این روزنامه با تیمورتاش (وزیر دربار رضاخان) به خوبی فضای خفقان زده و پراز ارعاب حاکم بر مطبوعات عصر رضا خان را مجسم میسازد، لحن چاپلوسانه و همراه با عجز و الحاج امیر جلیلی رد این مکاتبات، حاکی از آن است که مدح و ثنا و الحاح و التماس بر بخشش گناهان مرتکب شده (یا نشده) همه از ابزارهایی بودند که مدیران جراید آن دوره، برای رهایی از توقیف،تعطیل، حبس و تبعید، بدان متوسل میشدهاند و امیر جلیلی نیز چون سایرین در بکار بردن این بازارها کوتاهی نمیکرده است.
21ـ در اصل: آنوجود
کورش در لباس نبرد
کوروش دوم ، معروف به کورش کبیر ( 559-528 پیش از میلاد )، بهخاطر نام برده شدن از وی در کتب تاریخی با عناوینی همچون بخشندگی، بزرگمنشی، بنیان گذاشتن حقوق بشر ، پایه گذاری نخستین امپراطوری چندقومیتی، آزاد کردن بردهها و اسرا، احترام به عقاید و مذاهب مختلف، گسترش تمدن و... شناخته شدهاست.
آرامگاه کورش هخامنشی
از فرمان حقوق بشر کورش یا استوانه کوروش، به عنوان کهن ترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ و مایه مباهات و سرافرازی ایرانیان یاد میشود. کورش پس از تسخیر بابل اعلام عفو عمومی داد و ادیان بومی را آزاد اعلام کرد.
منشور حقوق بشر کورش
در حدود سال ۱۲۸۵ ه.ش به هنگام کاوشها در بابل در میان رودان (بین النهرین)، یک باستان شناس، استوانهٔ سفالین کوچک از گل پخته یافت، که شامل یک نوشته از کوروش بزرگ بود. بررسیها نشان داد که نوشتهای استوانه مربوط به سال ۵۳۹ (پ.م) از سوی کوروش بزرگ پس از شکست بخت النصر و گشوده شدن شهر بابل، نویسانده شدهاست و به عنوان سنگ بنای یادبودی در شهر بابل قرار داده شدهاست.
آزادسازی یهودیان
ایرانیان کورش را پدر و یونانیان، که وی ممالک ایشان را تسخیر کردهبود، او را سرور و قانونگذار مینامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله "ممسوح پروردگار" محسوب میداشتند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند. درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، بسیاری از بزرگان جهان ذوالقرنین قرآن فرزند نیکسرشت خداوند را کوروش هخامنشی میدانند.
تخت جمشید مقر هخامنشیان
تخت جمشید یکی از شهرهای بزرگ ایران باستان بوده که محل برگزاری جشنهای نوروزی هخامنشیان به شمار می رفته است. این شهر هرچند هیچوقت پایتخت این سلسله نبوده اما همواره به عنوان شهری مهم در تاریخ از آن نام برده شده است.
کاخهای ویران شده هخامنشی
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب اقوام وحشی سکا به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد. سپاه او در این نبرد شکست خورد. در مورد علت مرگ کورش همچون تولدش اطلاعات دقیقی در دست نیست. برخی معتقدند در جنگ کشته شده ولی مورخان دیگر مرگ او را طبیعی و بدون علت خاصی دانسته اند.
سر سرباز هخامنشی
هفتم آبان در حالی روز جهانی کورش نام گرفته که هفته پیش از آن سر سرباز هخامنشی که به عنوان بخشی از تاریخ ایران به شمار می رود در حراج کریستیز لندن به فروش رسید. این در حالی بود که بسیاری از رسانه ها و علاقمندان تاریخ ایران بارها از مسئولان سازمان میراث فرهنگی خواسته بودند اقدامات لازم را درخصوص بازگرداندن این اثر تاریخی به کشور انجام دهد.
پاسارگارد مقبره کورش
بنا بر روایتهای تاریخی کورش در سال 529 قبل از میلاد درگذشت. جسد او پس از 20 سال و زمانی که داریوش تمامی شورشها را پایان داد با احترامی خاص و مراسمی قابل توجه به تخت جمشید آورد و سپس به پاسارگاد منتقل نمود و در همانجا به خاک سپرد.
نقش برجسته کورش
در برخی از منابع تاریخی آمده است که کورش س از فتح بابل صلح را هدف اصلی سلطنت خود و عنصر اساسی تعادل اجتماعی میشمارد: «من صلح و آسایش را برای تمام انسانها تضمین کردم.»
آثار به جامانده از ایران باستان
در کتب تاریخی همچنین آمده است که کورش اعلام کرده: من تا روزی که به یاری مزدا ، سلطنت می کنم ، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را بعنوان غلام و کنیز بفروشند. و حکام و زیر دستان من ، مکلٿ هستند ، که در حوزه حکومت و ماموریت خود ، مانع از خریدوفروش مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
کورش به همراه داریوش اول
فتوحات کورش در جهت افزایش قلمرو امپراطوری ایران، به همراه آنچه مورخان از نحوه برخورد او با مردمان سرزمینهای فتح شده ذکر کرده اند، از این پادشاه هخامنشی چهره ای مرموز و در عین حال بخشنده و خردمند تصویر کرده است.
چهره ای دیگر از کورش
سند به جا مانده از کورش به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته شده، و در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. برخی کارشناسان معتقدند که منشور آزادی که توسط پادشاه ایرانی (کورش) در ۲۳ سده پیش، صادر شده، از اعلامیه جهانی حقوق بشر که در قرن بیستم تدوین شد، معنوی تر است.
در عصر حاضر که اغراض سیاسى جعل تاریخ را نیز براى تحقق خواسته هاى نامورد با اباحه گرى ترویج مى کند، هر پژوهشگر راستین و بى غرضى مى تواند بدون صعوبت و دشوارى از متون باستانى تا تاریخ معاصر و زمان حاضر آنگاه که نوبت سخن به نام گستره آبى جنوبى ایران مى رسد تلألو نام خلیج فارس را شاهد باشد که به مثابه افشاگر ماهیت و منشأ اسامى مجعول پرتوافشانى مى کند و ماهیت اهداف مغرضانه اى را برملا مى سازد که در خدمت، سیاست پیشگانى قرار مى گیرد که وحدت میان مسلمانان را برنمى تابند و با تمسک به هر وسیله اى حتى اگر از درونمایه لازم نیز تهى باشد به منظور صیانت از تخت و کیان خود امت اسلامى را به واگرایى تحریک و تحریض مى کنند تا آنجا که عدم تجانس و هنجارستیزى حامیان فرامنطقه اى بر اشتراکات فرهنگى، دینى و مذهبى همسایگان هم کیش تفوق یابد.
در سده نوینى که عصر انقلاب اطلاعاتى خوانده اند ،«غربال کردن اطلاعات و صدور آن» از مهم ترین ابزارها براى القاى اندیشه طراحان «نظم نوین جهانى» محسوب مى گردد به ویژه با لحاظ این مهم که گسترده ترین و تأثیرگذارترین شبکه هاى رسانه اى، دیدارى، شنیدارى و نوشتارى در تملک و اختیار دنیاى غرب و صهیونیست هاى مولود آنان قرار دارد که بى محابا فرهنگ ستیزى مغایر با منافع خود را هدف قرار داده اند و هر آینه که مقتضى بدانند براى تأمین آنچه که مطلوب نظرشان است و تضمین حیات شبکه هاى غول آسا و قدرتمند مالى و سیاسى حکم مى رانند و سپس در زمان مناسب به اشاره پدرخوانده، عوامل شهرت طلب جعل تاریخ را قبیح نمى دانند و باز هم داستان «خلیج عربى» و «جزایر عربى اشغال شده» در نفیر کهنه و منسوخ پیشین دمیده مى شود.
در دو قرن اخیر به تاریخ خلیج فارس مى توان به عنوان برآیندى از رابطه سه دایره هم مرکز شامل مردم و دولت ها نگاه کرد. این دایره ها در نخستین حلقه خود شامل مردمى بود که کرانه هاى خلیج فارس محل زیست آنان بود، قدرت هاى منطقه اى که شامل ایران، عربستان و عراق بودند در حلقه میانى جاى مى گرفتند. این قدرت ها که کرانه هاى خلیج فارس را اختیار داشتند هر یک داعیه سیادت بر خلیج فارس را در داشتند و چنین هدفى را سرلوحه برنامه ها و شعارهاى خود قرار داده بودند اما حلقه بیرونى از آن قدرت هاى فرامنطقه اى بود که منافع ملى فرامنطقه اى آنها سبب دلبستگى شان به خلیج فارس شده بود و به شکلى منظم یا متناوب در این پهنه آبى حضور خود را به رخ مى کشیدند. حلقه اخیر را که مى توان قدرت هاى بین المللى در مقاطع مختلفى از تاریخ دو قرن پیش نامید که در این میان به ویژه حضور امپراتورى عثمانى، بریتانیا، روسیه و سرانجام آمریکا از بقیه پررنگ تر و تأثیرگذارتر بود.
تحرکات و تحولات مرکز گریز این دایره ها و مدارهاى قدرت در آن پروسه پرفراز و نشیب و رابطه پیچیده و معادله اى چند مجهولى را پدید مى آورد که به بى ثباتى دامن مى زد و درونمایه تحولات خلیج فارس بود اما شاخص ترین ویژگى هاى این رابطه محورهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى را دربرمى گرفت.
محور سیاسى به دعاوى اقتدار سیاسى و مفاهیم استراتژیک پیوندهاى سیاسى مربوط مى شود. محور اقتصادى از مسیر دریایى مهمى حکایت مى کرد که بستر و زمینه ارتباط تجارى و اقتصادى و راه هاى آبى بود اما از لحاظ اجتماعى دین اسلام حلقه شاخصى بود که دست بالاتر را در این همهمه داشت چرا که تقریباً جملگى ساکنان کرانه هاى دوسوى خلیج فارس پیرو اسلام بودند و بخشى از جهان بزرگ تر اسلام را تشکیل مى داد و در مقاطع حساس نقشى عمده و اساسى ایفا مى کرد به این معنا که اختلافاتى مانند تضاد بین سنى و شیعه و اباضى و وهابى در بین ساکنان کرانه هاى خلیج فارس هم گسستگى ایجاد مى کرد و هم اینکه به گونه شگفت آورى سبب پیوند کشورهاى منطقه مى شد. با لحاظ این متمم بود که عثمانى ها و در مقطعى مصریان اگرچه بیگانه بودند اما از مشروعیت دینى خود سود مى جستند. بنابراین دولت هاى اروپایى دین اسلام را به مثابه رادع و مانعى براى برقرارى ارتباط نزدیک با مردم خلیج فارس ارزیابى مى کردند و به تعبیرى آن را تهدیدى بالقوه اما جدى مى پنداشتند و از «پان اسلامیسم» اوج گرفته و پیامدهاى مترتب بر آن بیمناک بودند.
به هر روى اروپاییان هر چقدر هم که در خلیج فارس سابقه حضور داشتند باز هم از دیدگاه ساکنان اجنبى بودند و اگرچه هنجارها و ارزش هاى ساکنان خلیج فارس به مذاق آنها خوش نمى آمد اما دست بردن و تغییر در این حریم ممنوعه را خطرناک و غیرقابل پیش بینى تلقى مى کردند.
به این ترتیب اروپاییان هرگز دیدگاه مثبتى به دین اسلام و پیروان آن نداشتند و میسیونرهاى مذهبى آنها هیچ گاه موفق نشدند این منطقه را جولانگاه تبلیغ عقاید خود کنند و به همین علت به فعالیت در آب هاى خلیج فارس بسنده کردند و هرگز در پى تغییر هویت ساکنان کرانه ها برنیامدند.
براى بررسى بیشتر پیرامون خلیج فارس و به ویژه نام آن ناگزیر هستیم که هرچند به طور مجمل از تاریخى آغاز کنیم که در صفحات و سطور آن نام خلیج فارس مضبوط شده باشد و این تاریخ درست از همانجا شروع مى شود که تاریخ هستى بشر به رشته تحریر در مى آید و این واقعیت مطبوع و دلپذیر را اثبات مى کند که خلیج فارس از آغاز نگارش تاریخ مکتوب بشر از تأثیرگذارترین مناطق گیتى بوده است.
نگاهى گذرا به پیشینه نام خلیج فارس:
از روزگار یونانیان کهن که پیش از میلاد مسیح آغازگر مطالعه نوین جغرافیا بودند و با استناد به مکتوبات «استرابو» که پدر جغرافى لقب یافته تا پس از اسلام و آثار ابوریحان بیرونى و ابن فقیه هیچگونه تشکیکى در نام خلیج فارس ملاحظه نمى شود و همگان که نام بردن از همه آنان مستلزم نگارش صفحات بسیار است آن را به نام راستین خود خوانده اند.
در اعصار بعدى تنها به ذکر یک نمونه اکتفا مى شود که به گواهى جرجى زیدان مورخ نامى عرب در کتاب تاریخ تمدن اسلامى کاربرد عبارت خلیج فارس در میان مورخان و جغرافیدانان از قرن سوم هجرى و پسان تر عمومیت داشته اما طرفه اینکه المنجد معروف ترین دایرة المعارف دنیاى عرب از همان نخستین چاپ خود همیشه از نام خلیج فارس استفاده کرده است.
حتى سیاستمداران واقع بین و بدون غرض عرب هم دلیلى براى جعل تاریخ و ابداع اسامى ساختگى نمى دیدند آنچنان که دکتر محمد نوفل معاون دبیر کل اتحادیه عرب در کنفرانس حقوق بشر تهران در سال 1968 در حضور خبرنگاران پیرامون نام خلیج فارس گفت: «من کوشش هایى را که براى تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربى صورت مى گیرد تمسخر مى کنم و این کوشش ها را بى نتیجه مى دانم و محکوم مى کنم».
در واقع این سرهنگ عبدالکریم قاسم بود که پس از کودتا و قبضه قدرت در عراق به سال 1958 از گرد راه نرسیده رؤیاى رهبرى جهان عرب وسوسه اش کرد و «دشمن تراشى براى تحریک احساسات ناسیونالیستى» را دستمایه مناسبى براى آرزوهاى خود تلقى کرد و هم او بود که براى نخستین بار نام جعلى «خلیج عربى» را بر زبان راند.
وى امید داشت توجه و تمرکز اعراب را که تحت تأثیر نفوذ کاریزماتیک جمال عبدالناصر مقابله با اسرائیل دغدغه ذهنى شان شده بود، به سوى خلیج فارس و دشمن تازه اى به نام ایران جلب کند و اینکه عراق به عنوان به اصطلاح خط مقدم جبهه اعراب در برابر آن ایستاده است، قاسم در رسیدن به رؤیاهاى جاه طلبانه اش شکست خورد و بى آنکه فراخوان او از مرزهاى کشورش فراتر رود در کودتایى دیگر به قتل رسید و کودتاگران بدن مثله شده اش را در خیابان هاى بغداد چرخاندند.
اما از عبدالناصر بعید بود که در کنار تلاش براى نمایانگر ساختن صداقت خود به عنوان زمامدارى که دشمن اصلى صهیونیست ها است و «پان عربیسم» ابداعى خود را جانمایه جد و جهد براى رهبرى دنیاى عرب قرار داده است نام ساختگى خلیج عربى را سر دهد و فراموش کند که در سرآغاز حرکت خود براى نشستن بر اریکه سمبلیک رهبرى جهان عرب حدود و ثغور جغرافیاى دنیاى عرب را «من المحیط الاطلسى الى الخلیج الفارسى» (از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس) تعریف کرده بود.
انقلاب اسلامى و جنگ ایران و عراق:
سرنگونى شاه و پیروزى انقلابیون، پژواک انقلاب اسلامى را در کرانه هاى خلیج فارس طنین افکند و آنها ضمن اینکه از سرنگونى شاه خرسند بودند از بیم تأثیر انقلاب اسلامى در فراسوى مرزهاى ایران چه در ساحت ایدئولوژیکى یا بعد سیاسى بیمناک شدند و براى حفظ کیان خود به زیر چتر آمریکا خزیدند و بیشتر چالش با حوزه نفوذ ایران را رویه خود ساختند.
در مورد جنگ تحمیلى عراق بر ایران متأسفانه باید پذیرفت که صدام در آن زمان در نمایاندن این جنگ به عنوان شکاف بزرگ ایدئولوژیک و سیاسى میان اکثر اعراب و ایران بسیار موفق بود. شمارى از کشورهاى جنوب خلیج فارس این جنگ را به عنوان مظهر بیم و هراس و نگرانى هاى خود ارزیابى کردند. رخدادهاى خشونت بار در برخى شهرهاى این کشورها و ادامه مالکیت ایران بر جزایر سه گانه ایرانى در خلیج فارس نیز عواملى بودند که سبب شدند برخى اعراب حاشیه خلیج فارس هرگونه اقدام ایران را بدون توجه به انگیزه و هدف آن به زعم خود تهدید علیه امنیت کشورشان تلقى کنند.با توجه به گستره برتر جغرافیایى و جمعیتى ایران که با کشورهاى جنوب خلیج فارس قابل قیاس نیست و میراث فرهنگى و تاریخى گذشته ایران طبیعى است که ایفاى نقش مسلط در خلیج فارس از سوى تهران به ویژه در زمانى که قدرت هاى بیگانه فرامنطقه اى در آن حضور چشمگیر دارند کاملاً منصفانه و بجا به نظر برسد همچنین ایران حق دارد این پرسش منطقى را مطرح سازد چرا در حالى که آنها برترى منطقه اى شاه وابسته به غرب و عامل آمریکا را پذیرفته بودند همین حق را بر جمهوری اسلامی مقتدر روا نمى دانند؟ نمى توان این پندار واهى را واقعى انگاشت که در جمهورى اسلامى ایران نسبت به رژیم شاه تمایل کمترى براى حفظ تمامیت ارضى کشور دارد.
این در حالى است که جمهوری اسلامی حمایت فراوان کشورهاى جنوب خلیج فارس از عراق را که تجاوز مستقیم به ایران محسوب مى گردید، با بزرگ منشى به چماقى براى کوبیدن بر سر آنها تبدیل نکرد اما آیا همکارى و پیوندهاى نزدیک، تنگاتنگ و گاه غیرقابل باور نظامى کشورهاى جنوب خلیج فارس با آمریکا که خصمانه به عناد و کین توزى خود علیه انقلاب اسلامى ادامه مى دهد، موجه و دوستانه تلقى مى شود؟ چه کسى است که درک نکند حضور گسترده و غیرقابل توجیه هزاران نظامى و ناوگان دریایى آمریکا در منطقه تهدید مستقیم امنیت ایران محسوب نمى گردد. با این وجود جمهوری اسلامی ایران که پشتگرمى و حمایت ملت را کارآمدتر و مطلوب تر از حمایت نیروى نظامى بیگانگان مى داند به جاى انتقام و گروکشى، رویه اعتمادسازى را در رأس سیاست خارجى خود قرار داده و به انحاى مختلف به همسایگان جنوبى خلیج نشان داده است که تنها در سایه اطمینان و اعتماد متقابل و همکارى منطقه اى حفظ امنیت خلیج فارس میسر و مقدور است و نکوهش دیگران براى فرافکنى معضلات داخلى راه حل مناسبى براى همزیستى مسالمت آمیز محسوب نمى گردد.
امنیت جریان انرژى، بهانه و دستاویز غرب:
در مجموع با توجه به عوامل جغرافیایى، اجتماعى، اقتصادى و استراتژیک که وجه اشتراک همه کشورهاى خلیج فارس است بهترین ساختار براى امنیت منطقه، سیستمى است که بدون حضور هیچ یک از قدرت هاى غیرکرانه اى و با مشارکت همه کشورهاى منطقه مشکول گردد. یک عامل عمده که دستاویز بیگانگان براى توجیه حضورشان در منطقه است یعنى حفظ امنیت و تداوم جریان انرژى به دنیاى صنعتى نیز با خردورزى و تعامل طرفین ذینفع توجیه هر نگرانى و دغدغه اى را بى مورد مى سازد. این عامل عمده شناختن منافع مصرف کنندگان اصلى نفت در منطقه است و این منافع نمى تواند جز با تضمین ادامه مسالمت آمیز انرژى اعم از نفت و گاز از منطقه تأمین شود و رابطه بین خریداران و فروشندگان نفت هم نمى تواند جز از راه مقتضیات بازارهاى بین المللى انرژى به نظم درآید.
جمهوری اسلامی ثابت کرده است که در بحرانى ترین شرایط و در بحبوحه جنگ تحمیلى، تجاوز و اشغال سکوهاى نفتى توسط آمریکا و سخت ترین وضعیت، امنیت صدور نفت از خلیج فارس و گلوگاه حیاتى آن تنگه هرمز را تأمین کرده و هرگز احساسات را در اندیشه سیاسى خود دخیل نساخته است.
ما امروز در نخستین دهه هزاره نوین هستیم که موج جهانى شدن و انقلاب دیجیتال که رهاورد آن بوده، به سراسر جهان تسرى یافته، مرزهاى سیاسى را درنوردیده و روابط بین الملل را بازتعریف کرده است. اگر کشورهاى عرب همسایه در خلیج فارس همراه با ایران با کارت هاى خود به درستى بازى کنند در خلیج فارس داراى پیش نیازهاى لازم براى سوارى بر موج جهانى شدن و ایستادگى در برابر چالش هاى انقلاب دیجیتالى هستیم، اصرار و الحاح بر مواضع سنتى و منسوخ گذشته با واقعیات عصر حاضر همخوانى ندارد و خلیج فارس را به جولانگاه همیشگى میهمانان ناخوانده تبدیل مى کند.
نویسنده: حمید اسماعیلی
هفدهمین شماره فصلنامه مطالعات تاریخی منتشر شد. این شماره ویژهنامهای است با موضوع «بهاییت».
مقاله اول «بهاییت، رژیم پهلوی و مواضع علما» نام دارد که به قلم حجتالاسلام روحالله حسینیان نگاشته شده.
روحانیت شیعه با بهاییت، به عنوان آیین بدعتآمیز، همواره رودررو بوده است. این رویارویی در دورهی پهلوی به دلیل گسترش این فرقه بیش از دورهی پیشین، یعنی حکومت قاجارها، به چشم میخورد. روحالله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی مینویسد که روحانیت و مرجعیت شیعه در طول تاریخ به مسائل، حوادث، اشخاص، فرقهها، احزاب، ملل و نِحَل مختلف با نگاهی دینی نگریسته است. نویسنده در مقاله خود تقابلات روحانیت و بهاییت را در دو دهه بیست و سی شمسی بررسی کرده و با اشاره به اقدامات بهاییان در واپسین سالهای قرن اول بهایی که منجر به کشتن تعدادی از مسلمانان در شهر ابرقو به سال 1328 شمسی شد، اقدامات گستردهی آیتالله بروجردی را علیه این فرقه یادآور میشود. پس از وفات آیتالله بروجردی مناسبات حکومت محمدرضا پهلوی و بهاییان وارد مرحله تازهای شد، تا جایی که وضع قوانین جدید به نفع بهاییت و برآمدن رجال بهایی تا حد نخستوزیری (امیرعباس هویدا) نشان داد که موانع پیشین برای برآمدن بهاییت از بین رفته است. اما مقابله امام خمینی با این تلاشها، برگ دیگری از تقابل روحانیت شیعه را با این فرقه و بزرگتر از آن با حکومت پهلوی نشان داد.
مقاله دوم «نگاهی به خاطرات صبحی» نام دارد که حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی آن را نوشته است.
در سال 1312 شمسی کتابی با عنوان پیام پدر در تهران منتشر شد. این کتاب حاوی خاطرات فضلالله مهتدی معروف به صبحی بود. صبحی یکی از بهاییان شناخته شده بود و مبلغان آن بود که دوازده سال نزد عبدالبها رهبر بهاییان ا قامت داشت و یکی از کارهای او نگارش مکاتبات عبدالبها بود. صبحی شاهد و ناظر نزدیک عملکرد رهبر بهاییان بود. وی با مشاهده تناقضات، فریبها و مفاسد رایج در نزد رهبر بهاییان از اعتقادات خود برگشت و نه تنها دست از تبلیغ آئین بهایی شست،بلکه یکی از مخالفان این مذهب ساختگی تبدیل شد، تا حدی که از طرف بهاییان تکفیر و تفسیق شد. صبحی حتی از طرف پدر بهایی خود نیز طرد گردید. او تا مدتی سکوت اختیار کرد و به زندگی گوشهگیرانه روی آورد اما بهاییان دست از او برنداشتند تا این که تصمیم گرفت خاطرات خود را از دوران تبلیغ بنگارد و ناگفتههای بسیاری را طرح نماید. کتاب او روایتی جذاب و خالی از یکسونگری است. سیدهادی خسروشاهی در این مقاله کتاب صبحی را بررسی و معرفی کرده است.
«اظهارات و خاطرات آیتالله حاج شیخحسین لنکرانی درباره بابیگری و بهاییگری» نام مقاله بعدی است. حجتالاسلام دکتر علی ابوالحسنی (منذر) نویسنده این مقاله ضمن معرفی شیخ حسین لنکرانی مینویسد که نام او را در مبارزه علیه قرارداد وثوق الدوله (1919 م)، کودتای رضاخان، میلسپو (مستشار مشهور امریکایی و رئیسکل دارایی ایران) میتوان دید. از جمله تقابلات او در این دوره، مبارزه با بهاییت بود. دکتر ابوالحسنی در مقاله مفصل خود با اتکا به اظهارات و خاطرات حسین لنکرانی که پیش از این منتشر نشده بود، ضمن مروری بر تاریخ بهاییت، اقدامات لنکرانی را در دورههای مختلف علیه این فرقه برشمرده است. در این مقاله میخوانیم که لنکرانی اخلال در اعتقاد به «مهدویت» ـ آن چه که آیین بهایی مدعی است و بر پایه آن پدید آمده ـ را، تلاش در راه نابودی هویت جمعی و تاریخی شیعه و تخریب موجودیت آن میانگاشت و این نکته را در مورد استقلال و تمامیت ارضی ایران جاری میدانست.
مقاله چهارم این شماره از فصلنامه «خشت اول: بازشناسی و بازخوانی اسناد و نسخههای توبهنامه سیدعلیمحمد باب» نام دارد. احسانالله شکراللهی طالقانی مینویسد که سیدعلیمحمد باب که با ادعای مهدویت بنیان فرقهای را گذاشت و چندی بعد جانشینان او با اسم بهاییت به تبلیغ و ترویج آن پرداختند، پس از دستگیری، توبه کرد و بر ادعاهای خود خط بطلان کشید بهاییان از چاپ یا طرح این موضوع درمنابع خودداری میکنند، اما این توبهنامه وجود دارد. نویسنده در مقاله خود به بررسی نسخههای به جا مانده از این توبهنامه پرداخته و کتابهایی که این توبهنامه را چاپ کردهاند معرفی کرده است. نویسنده بستر تحقیق خود را خاطرات کینیازدالگوروکی سفیر روسیه تزاری در ایران قرار داده است.
در مقاله بعدی سیدمصطفی تقوی با عنوان «بهاییت و سیاست عدم مداخله در سیاست» دیدگاه رسمی بهاییت را دربارهی رابطه دین و سیاست در رسالهی سیاسیه نوشته عبدالبها مورد بررسی قرار میدهد. نویسنده مقاله با اشاره به این موضوع، بحث مفصلی دربارهی این نظریه ارائه میکند؛ این که دین و سیاست چه نسبتی با هم دارند. وی از منظر جهانبینی اسلام ثابت میکند که انسان موجودی آرماندار و هدفمند است و نمیتواند نسبت به جامعه و خود بیاعتنا باشد زیرا در آیین اسلام همه شئون حیات انسانی همبسته و هماهنگ هستند. نویسنده در بخش دیگری از نوشته خود ثابت میکند که جدایی دین از سیاست فاقد بنیان علمی و منطقی است. اما بهاییان با ادعای جدایی دین از سیاست آن هم در زمانی که علمای اسلام جدیترین مانع برای استعمارگران به حساب میآمدند، قدم در راهی گذاشتند که منطبق با خواست سلطهگران بود. با این حال آنان با حضور در انجمنها و احزاب سیاسی در دوره مشروطه و نیز مشارکت در بحرانآفرینیها، ترورها و کارشکنیها نه تنها مدعیات خود را زیر پا گذاشتند بلکه به عنوان چرخ پنجم استعمار علیه منافع ملی ایران حرکت کردند. متلاشی کردن نهضت جنگل، روی کارآمدن رضاخان ـکه بهاییان در هر دو نقش داشتند ـ و توسعه سیاسی بهاییت در دوره پهلوی دوم حکایت از وجود تناقض در ایدئولوژی بهاییت از یک سو، و از طرف دیگر حرکت علیه منافع ایران است.
«بهاییان و اسراییل» نوشته ابراهیم انصاری است. او ضمن معرفی مئیر عزری که در سال 1923 در اصفهان به دنیا آمد و زیر نظر پدر یهودی و صهیونیست خود پرورش یافت و فعالیتهای سیاسی خود را با تشویق مهاجرت یهودیان ایران به سرزمینهای فلسطینی آغاز کرد، مینویسد که وی بعدها به اسرائیل رفت و با آگاهی بیشتر به ایران بازگشت و از سال 1327 ش تا 1352 ش مأموریتهای متعددی را به نفع اسرائیل در ایران به انجام رسانید. بعدها او خاطرات خود را نگاشت و مطالبی را از دوره حضور خود در ایران ـ البته با ملاحظاتی که منابع اسرائیل را به خطر بیندازد ـ بیان کرد. او در کتاب خود اشاراتی به بهاییت دارد و از ارتباط آنها با اسرائیل سخنهای جالبی مطرح کرده است. مقاله بهاییها و اسرائیل بازگویی فرازهایی از آن کتاب است.
«شیفتگی عبدالبها به غرب؛ در اندیشه و عمل» عنوان بعدی است که سعید شریفی آن را نگاشته است.
عباس افندی معروف به عبدالبها که پس از ادعای پیامبری پدرش (میرزا حسینعلی نوری ملق به بهاءالله) بر سر جانشینی به جای پدر با برادرش (شوقی افندی) اختلاف پیدا کرد،در نهایت توانست رهبری این فرقه را به دست گیرد.وی از همان ابتدا حمایت کشورهای غربی را اندوختهای مطمئن برای خود میدانست و هر از گاه و به فراخور حال به مدح و دعای آنها میپرداخت. مدح او از ژرژ پنجم پادشاه انگلستان در سال 1918 نمونهای از این مدایح است. نزدیکی عبدالبها با سیاستهای انگلستان بدانجا کشید که به او لقب «سر» و نشان Knight Hood دادند. عبدالبها در سفری به امریکا خطاب به جمعی از امریکاییان میگوید: «از برای تجارت و منعفت ملت امریکا، مملکتی بهتر از ایران نیست...».
این مقاله شیفتگیهای عبدالبها به غرب را در اندیشه و عمل باز میگوید.
رحیم نیکبخت در مقاله «فعالیت بهاییان در آذربایجان به روایت اسناد» به نکات تازهای از فعالیت این فرقه میپردازد.
آذربایجان قطعهای مهم و تاریخساز از کشور ایران است که در دوره یکصدساله اخیر نقش آفرین و پیشتاز نهضتهایی چون مشروطه و انقلاب اسلامی بوده است. پس فعالیتها فرقه بهاییت در این ایالت اهمیت فوقالعادهای داشته است. این مقاله براساس اسناد موجود در بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ناگفتههایی از فعالیت بهاییان را در آذربایجان مرور میکند. از آن جمله است کوشش برای پیاده کردن دو نقشه دهساله (از سال 1332 تا 1342 شمسی) و نقش نه ساله بهاییان که به گفته اسناد با موفقیت همراه بوده است. مقابله نیروهای مذهبی با این تلاشها وجه دیگر مقاله است.
مقاله «اولین زن کابینه» نوشته ابراهیم ذوالفقاری به زندگی فرخرو پارسا پرداخته است.
امیرعباس هویدا نخستوزیر 13 ساله محمدرضا پهلوی که بهایی بود، سه ماه پس از رسیدن به قدرت، سه بهایی مشهور را به جمع دولت خود افزود: منوچهر شاهقلی وزیر بهداری، فرهنگمهر معاون نخستوزیر و فرخرو پارسا معاون پارلمانی وزارت آموزش و پرورش که پس از چندی وزیر این وزارتخانه شد. بیوگرافی فرخرو پارسا در این مقاله یاد شده و مسیر روی کار آمدن او تا سطح وزارت مهمی چون آموزش و پرورش که تربیت و پرورش نونهالان یک کشور مسلمان را به عهده داشت، مورد بررسی قرار گرفته است. پارسا پس از رسیدن به این منصب تلاش چشمگیری برای انتصاب هم مسلکان خود در وزارت آموزش و پرورش صورت داد. این مقاله براساس اسناد ساواک فراهم آمده است.
«بهاییت و اوقاف» نوشته علیاکبر علیمردانی عنوان بعدی است.
«وقف» که ب راساس قراردادهای مذهبی و امور خیریه در آیین اسلام جایگاه ویژهای دارد، در دوره محمدرضا پهلوی تحت عنوان سازمان اوقاف هدایت و رهبری شد. در یک دوره، فردی بهایی به نام «محمدحسین احمدی» در رأس این سازمان که بر مبنای قوانین اسلامی شکل گرفته، قرار گرفت و اقداماتی را علیه آیین اسلام سر و شکل داد. احمدی پروندهای از اختلاس و زد و بندهای مالی هم داشت، اما این بعث نشد تا مسئولیت اوقاف به او سپرده نشود. در این مقاله اشارهای کوتاه، به قدرتگیری بهاییان در دوره پهلوی شده و براساس اسناد ساواک جاسوسی آنان برای اسراییل بیان گشته است. از جمله اقدامات سازمان اوقاف دردوره سرپرستی احمدی، چاپ قرآن تحریف شده بود.
«مکتوبی از ابوالفضل گلپایگانی در باب معاد و مباحثه وی با حکیم جلوه» نوشته فاطمه نورایینژاد براساس اسناد نویافته تنظیم شده است.
ابوالفضل گلپایگانی از مبلغان مشهور بهایی و صاحب چند تألیف است. حکیم میرزا ابوالحسن جلوه اصفهانی نیز از فلاسفه بزرگ اسلام است که پس از استقرار در تهران و آموزش شاگردان، مکتبی از فلسفه ارائه کرد که به مکتب تهران معروف شد. در این مقاله ضمن معرفی اجمالی حکیم جلوه و سپس مسلک بهایی، سندی نویافته که حکایت از مباحثه ابوالفضل گلپایگانی و حکیم جلوه درباره معاد است، معرفی میشود.
نویسنده در پایان معرفی این سند یادآور میشود: در قرن اخیر، استعمار جدید برای زدودن اصالت مذهب و به انزوا کشیدن عموم ادیان حقیقی الهی، حامی مسلکهای جدیدی چون بهاییت در ایران وهابیت در عربستان بوده، شعارهایی نظیر دفاع از حقوق بشر و توجه به اقلیتهای مذهبی، تنها بهانههایی در این راستاست.
آخرین مقاله «رویهای بر تفسیر و تأول بهاییان از مشروطیت» با مقدمه و تعلیقات محمدحسن رجبی است. بهاییان در جریان جنبش مشروطه با اعلام بیطرفی و عدم ورود به منازعات سیاسی به مقابله و مخالفت با مشروطه و تبلیغ به سود استبداد قاجار پرداختند. عبدالبها، محمدعلی شاه را ـکه مشروطه را در دوره اول به شکست کشانید ـ سلطان عادل مینامید. با این حال بعدها پیروان این مسلک با جعل اسناد کوشیدند خود را همگام با جنبش مشروطه نشان دهند. مقاله حاضر که در واقع بازنوشت مقالهای از مؤلفی ناشناس در یکصد سال پیش در روزنامه جهاد اکبر که در اصفهان و زیر نظر آیتالله نورالله اصفهانی منتشر میشد، پاسخگوی مدعیات بهاییان در آن زمان نسبت به نهضت مشروطه است. نویسنده ناشناس کوشیده با استناد به نوشتههای بهاییان که در دوره مشروطه اول منتشر میشد تفاوت تفسیر و برداشت بهاییان از مشروطه و آن چه که مورد نظر علما و مردم بوده بیان دارد.
شریف نیوز؛ پایگاه خبری - تحلیلی دانشجویان ایران
آیـا واقعاً شاد هستید؟ آیا می دانید معنی واقعی شادی چیست وبرای رسیدن به آن چه راه هایی
را باید پیمود؟ این پرسش هـا تـوسـط کـسـانــی پرسـیـده می شونـد کـه بـراستی دنبال شادی و
خـوشبـخـتـی بـاشند. مـن خودم همیشه سعی کرده ام طـوری زنــــدگی کنم که با حفظ شادی و
خـوشبـخـتـی خـودم، بــاعـث بدبختی و ناراحتی کـسان دیگر نشوم. اگر می خواهید شاد باشید،
بـاید باور کنید که می توانید و توانایی رسیدن به آن را دارید. برخی افراد اشتباه می کنند چون تصور میکنند که شایسته شادی و خوشبختی نیستند و بدبختی و ناراحتی خود را به عنوان سرنوشت خود قلمداد میکنند. حقیقت مطلب این است که خوشبختی نیز مثل سایر چیزها در زندگی باید به دست آورده شود. در اینجا نکاتی آورده ام که به شما برای ایجاد شادی در زندگیتان کمک خواهد کرد. ببینید چه چیز باعث شادی و خوشحالی شما می شود. هرکس برای شاد بودن و شاد زیستن به چیزهایی خاص نیازمند است و آنچه باعث شادی یک نفر می شود ممکن است برای دیگری متفاوت باشد. شخصیت خودتان را کشف کنید. و نگران نباشید که مبادا نیازهای شما برای رسیدن به شادی با اطرافیانتان متفاوت باشد.
تعریف خوشبختی دشوار است، اما افراد معمولاً می توانند بفهمند که شاد و خوشبخت هستند یا خیر. افراد زیادی تصور می کنند که خوشبختی نوعی شانس است و سرنوشت این بوده که بعضی مردم خوشبخت شوند و بعضی دیگر بدبخت. من خودم سعی میکنم نکاتی که در این مقاله برای شما عنوان کردم را در زندگی خود به کار ببندم، و موفق شده ام تا حد زیادی به خوشبختی دست یابم. این نکات ممکن است که کوچک به نظر برسند، اما برای رسیدن به موفقیت، قدم هایی اساسی هستند
مقاله توسط: مردمان نویسنده:ا رمند